2723

دوران نامزدی و ترس از عقد

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 101 بازدید

سلام. من شش ماهه که نامزد کردم. تو این شش ماه یک سری چیزهارو نامزدم بهم گفته بود که مثلا اهل نوشیدنی های غیرمجاز خوردنه یا اینکه تجربه زندگی مشترک رو به مدت سه سال داشته و خیلی زجر کشیده . تو این مدت فهمیدم که من با نامزدم خیلی فرق میکنم از نظر فرهنگی و مذهبی مثلا بار اول که خونشون رفتم دیدم با زنداداشش خیلی راحته دستشو میگیره شوخی میکنه راستش خیلی تعجب کردم فکر میکردم مثل خودم باشه . تو تولدش دوستاش و دوست دختراشون دعوت بودن منم دعوت کرد خیلی راحت همه میرقصیدن اما من درک اون آدما برام باور نکردنی بود طوری که نامزدم ازم میپرسید که چته؟ اصرار هم میکردن که من پاشم من اصلا قبول نکردم .دخترا و پسرا سنشون کم بود دهه هفتادی بود اکثرا. من تا یکی دو روز تو فکر این آدما بودم. پیش خودم میگفتم شاید من خیلی امل باشم .بعدا ازش خواستم که بعد عقد دیگه با اونا به این صورت که یک جا دعوتشون کنه سر و کار نداشته باشه قبول کرد. گذشته از اینا که نامزدم خیلی بی تفاوته نسبت بهم یعنی همون اوایل نامزدی هم خیلی اهل زنگ زدن بهم نبود در صورتی که من خیلی دوست داشتم با هم حرف بزنیم. یا مثلا چون من سرکار بودم جمعه ها هم شیفت بودم انتظار داشتم بپرسه کی شیفت نیستی بیای خونمون اونم پیش نمی اومد یعنی اگر هم بود خیلی کم بود. یا اصلا هیچ وقت نمیگفت بیا بریم بیرون دروغ نگم یک بارگفت. بیشتر هم وقتایی همدیگه رو میدیدیم که من سر همین مسائل باهاش دعوا کرده بودم. مثلا نامزد کرده بودیم این اصلا نمیخواست یکبار بیاد دنبالم بریم بیرون مگه اینکه شب قبلش ۴ ساعت مخشو خورده بودم واسه اینکه تو بی تفاوتی و فلان ...که اونم میگفت بگو چیکار کنم خب؟! منم راهکار هم بهش میدادم. دوباره یک مدت بود باز روز از نو روزی از نو. یعنی من دیشب داشتم پیام های اون موقع رو میخوندم همش دعوا بوده. یا همون روز اول که خونشون بودم واسه عید قربان بود رفتم به مادر عرسشون کمک کنم گوشت خورد کردیم و سیخ کردیم ناهار خوردیم عصرم مادرشو عروسشون داشتن تو آشپزخونه ظرف میشستن من که از صبحش که خونشون بودم این آقا اصلا اینجوری نبود که بخواد بیشتر پیش من باشه یک چند دقیقه پیشم بود بعد میرفت خونه مادربزرگش یا اینور و اونور. منم خدایی چون تجربه نه دوستی نه دوست داشتنی با کسی داشتم عین جوجه دوست داشتم پشت سرش برم. یا اون موقع که تو آشپزخونه بودن اونا خیلی خوشحال بودم که بالاخره آقا تو هال دراز کشیده و من پیششم واقعا از اینکه پیشش بودم لذت میبردم با وجود اینکه معذب بودم با مانتو و روسری و جوراب نشسته بودم و ازش فاصله داشتم. یک روز بعد اس داد به من گفت بهتر نبود اون روز به مامانم اینا تو آشپزخونه کمک میکردی؟ انقدر بهم برخورد که حسابی عصبانی شدم  و گفتم من میخواستم پیش تو باشم تا اون لحظه هم کار کرده بودم. از اون قضیه گذشت و فهمیدم اینا توقعشون اینه من هر وقت میرم خونه مامانش باید ظرفای نشسته هر روزشو بشورم. من یک مدت سر خود اینکارو کرده بودم تا اینکه یکبار اینکارو نکردم دیدم مادرش رفتارش با من عوض شده بود یا مثلا بعدا نامزدم یک جوری بهم گفت که تو هر وقت می اومدی ظرفارو میشستی مادرم کلی دعات میکرده که میگفته به نامزدم که خداروشکر که یک زن خوب گرفتی. بعدشم میگفت که اون زنش به روی خودشم نمیاورده که یکم کمک مامانم کنه عین خانوما مینشسته. آخرین بار هم که خونشون بودم عروسشون داشت تخم مرغ و سیب زمینی واسه همه درست میکرد منم چون عجله ای اومده بودم داشتم زنگ میزدم مامانم که جواب بده و نشسته بودم اونم جواب نمیداد نامزدم که تازه از راه اومده بود یکم با زنداداشش شوخی کرد و اومد طرف من و گفت که خوبه والا... دیگه هیچی نگفت اما میدونستم منظورش چیه و هی پرسیدم هی هیچی نگفت. میخواست بگه خوبه والا تو نشستی و بقیه اونجوری دارن کار میکنن. یعنی زودم میگیره اینجوری دلش واسه زنداشش میسوزه. یکبارم داداشش تصادف کرده بود مهمون اومد وحشتناک .من مدام سر پا تو آشپزخومه بودم زنداششم پذیرایی میکرد زورم از این میگیره که شوهر اون میگفت که بسه دیگه هلاک شد این یکی کمکش کنه. اما نامزد بنده اصلا به زبان نیاورد که بقیه تو آشپزخونه دارن جون میکنن. فقط مامانش گفت تو فقط زن خودتو میبینی سه نفر تو آشپزخونه دارن آماده میکنن این فقط پدیرایی میکنه. درد من اینه انتظار داره درکش بکنم درکم نمیکنه مثله الان یک سری مشکلات داره من میگم وقتی میام خونتون به اندازه ای که با زنداداشت حرف زدی با من حرف نداشتی میگفتی و میخندیدی اما منو نمیدیدی حرفم باهام نداشتی برگشته میگه تو درک نمیکنی منو کلی مشکلات دارم و فلان. خلاصه اینکه نمی فهمیم همدیگرو دارم داغون میشم بخدا همش میگم خدا نکنه عقد کنیم خیلی میترسم از آیندم باهاش. بعدشم یک چیز دیگه گوشیشو یکبار دیدم که دوستش با خط این اس داده بود دوست دخترش اس دادن دوست دخترش شبیه اسایی بود که نامزدم بهم میداد اسمشو اونجوری ذخیره  شده بود که قربون صدقم میرفت. بعد هم گفت که اپل آی دیگه چیه مخاطبین اون رو این گوشی بالا میاد که نمیدونم این حرف چقدر صحت داره. بخدا هیچ مشاوری نمیشناسم که برم پیشش دارم دیونه میشم تو رو خدا کمکم کنین

ما هنوز محرمیتم نخوندیم عقد کرده نیستیم

اطلاعات تکمیلی

سن 27 جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام و وقت بخیر
تفاوتهایی که اشاره کردید جز‌و تفاوتهای عقیدتی و فرهنگی هست که مساله ی بسیار مهمیه و فکر نکنید که با گذشت زمان و بعد از عروسی تغییر میکنند بلکه مشکلات بسیار زیادی رو هم با خودشون به همراه دارند بنابراین به شما توصیه میکنم حتما درباره عقایدتون و درباره حساسیتهاتون و اینکه چه چیزهایی دوست دارید با نامزدتون صحبت کنید و برای عقد عجله نکنید، اگر تفاوتهای شما زیاد هستند بهتر است در انتخاب خود تجدید نظر کنید. 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha