نارضایتی پدر برای ازدواج

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 64 بازدید

سلام

من با پسر داییم امسال حدود سه ماه نامزد بودیم بابام با این جریان مخالف بود گفت از هر کی پرسیدم گفته اخلاقش خوب نیست پسر دعواییه بیماری صرعم داره من با این وجود باهاش نامزد کردم دوران نامزدیم بدترین دوران عمرم بود من حتی از دختر بودنم گذشتم که اون خوشحال باشه بتونه بمونه با اینکه عقدم نبودیم گفتم بزار هر چی میخواد بهش بدم تا فقط بمونه کنارم سر همه چی دعوام میکرد خانواده اش برام عیدی آوردن منم مریض بودم این آقا آخر همه اومد ببینه من چم شده تو خونمون تشنج کرد من به هیچکی نگفته بودم صرع داره حتی به بابام گفتم نداره نامزدیمون بهم خورد بعد چند ماه دوباره گفتم بهش فرصت بدم. برخلاف همه حرفام که گفتم دلم برای پسر داییم سوخت بهش یه فرصت دوباره دادم گفتم شاید منم بد بودم بزار یک فرصت بهش بدم شاید همه چی درست بشه منم بتونم به خانوادم بگم یه جوری راضیشون کنم. باهاش خوب شدم از آبان ماه گفتم گناه داره باهاش یه قرار بیرون گذاشتم رفتم دیدمش اولش بهش گفتم ببین من نمیتونم الان خانوادمو راضی کنم بابام راضی نیست گفته اگه یه بار دیگه بیان خواستگاریت این پسر اخلاقش بده یه خونی به پا میکنم.گفت نه من اخلاقم خوب شده رفتیم بیرون اون روز اصلا دعوا نداشتیم بعد سری بعد که رفتیم چرا تلاش نمیکنی بهم برسیم گفتم الان وقتش نیست زمان میبره.تا یه روز رفتیم بیرون پارک تو رستوران یه قسمت فیلم نشون داد که خیلی برام جالب بود اون رفت حساب کنه منم پاشدم که بریم اون قسمت فیلم خنده دار بود خندیدم یه پسر مسئول پذیرشم اونجا بود من اصلا نگاه پسره نکردم رفتیم بیرون دیدم ناراحته ازش پرسیدم چرا ناراحتی گفت تو به اون پسر خندیدی من رفتم توالت شماره تلفنتو نوشتی دادی به پسر قسم خوردم نه بخدا نه به جان تو گفتم شاید من اشتباه کردم باعث شده سوتفاهم براش پیش اومده باشه من نباید میخندیدم کار بدی کردم مشکل از من بوده اونم مرده بزار از دلش دربیارم رفتم براش کادو گرفتم ازش معذرت خواهی کنم دیدم کادومو بهم پس داد گفت کادو نمیخوام گفتم بزار راه بریم حرف بزنیم تو راه بهش گفتم مقصر منم ببخش بعد دیدم حرف نمیزنه گفتم هیچ دختری مثل من نیست بهش تهمت بزنی کادوم برات بخره بعد دیدم سرشو انداخت پایین رفت منم اومدم اینطرف خیابون گفتم الان میاد دنبالم دیدم نه خبری ازش نیست بهش چند بار زنگ زدم جواب نداد بعد نوشت که تو آره با اون پسره ای چرا رسید رو میز ما نبود تو شماره تو دادی به پسره رفتی اونور که بری پیشش خیلی بهم تهمت زد هنوز بخشیدم گفت نباید بخندی پی ام دادم خواهرش بهش گفتم داداشت اینطوری میگه گفت روت حساسه اشکال نداره گفتم من نخندیدم به پسر بخدا اصلا پسر رو نگا نکردم فیشو خودش گذاشت تو سینی پسر برد حواسش نیست گفت اون خیلی غیرتیه منم گفتم غیرت داره.بزار هر چی میگه نه نگم این سری آخر بهش گفتم بریم یه جای دیگه گفت نه بریم همون جا گفتم باشه بعد گفت مرسی گفتم کاری نکردم بعد یک دفعه گفت خیلی دوست داری بریم اون پارک و گفتم نه گفت چرا گفتی بریم گفتم چون تو خواستی منم نمیخوام ناراحت بشی بگی ببینم چه خبره بعد دیدم گفت نه تو بخاطر اون پسر گفتی گفتم نه جان بابام بریم هر جا برام فرقی نداره بعد هر جور بود کاری کردم با کمک خواهرش قهر نکنه بره بعد رفتیم چیتگر من رفتم اینستاش یک پسر بود تو اینستاش گفتم این کیه خودش توضیح داد بعد اومدیم خونه دیدم گفت پی ام داد چرا از اون پسر پرسیدی به تو چه اون کیه ازش خوشت اومده مگه من نگفتم دوست ندارم از پسری بپرسی منم منم گفتم من اشتباه کردم مشکل از منه بعد معذرت خواهی کردم بعد بهم گیر داد خانوادتو باید راضی کنی برو به همشون بگو مگه میخوان چیکارت کنن. از بدیاش گفتم ولی خوبیم داره هر وقت بهش گفتم پول ندارم برام فرستاد بسته میگرفت ولی یه بار از زبونش شنیدم تو چقد پول خرج میکنی بهش گفتم نترس پولتو بهت میدم.دیشبم بهش گفتم بیا بریم پیش مشاور درست کنیم رابطمونو گفت نه مشاور مال بعد ازدواج نه قبلش عقد کنیم بعدا بریم.بهم گفت من با همه چیت ساختم با تیپت گفتم من از اول اینجوری بودم. عقلم بهم میگه برو دلم میگه نه مشکل از توام‌ هست بمون درستش ولی عقلم میگه به حد کافی بهش فرصت دادی دوباره اذیتت کرد بعد میگم خب همه دختر پسرا اینجورین دعوا ندارن ولی من دیدم دقیقا ما الان ۵ روزه یک ریز دعوا داریم. من ازش اصلا مطمئن نیستم میترسم تو روی خونواده ام وایسم این درس نشه تا حالا هزار بار  گفته من اخلاقمو درس میکنم ولی نشده.از شما میخوام راه درستو بهم نشون بدین. یک فکریم تو ذهنم هست که میگه بقیه اگه تو موقعیت تو بودن‌ خودشوم میموندن درست میکردن طرفو تو بمون از هرکی پرسیدم میگه این اخلاقش عوض نمیشه خوب بشو نیست.ولی این دل لعنتیم میگه بساز. نمیخوام بعدا پشیمون بشم میترسم با ازدواج باهاش خانوادمو از دست بدم. 

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۴ جنسیت زن وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز


ورود به یک زندگی با تفکر تغییر طرف مقابل بسیار اشتباه است

باید پذیرش را در خود بوجود اورید که این آدم با همین ویژگی هاست آیا من میخوام با او زندگی کنم یا خیر


مساله بعدی مشاوره پیش ازدواج دقیقا قبل از ازدواج اتفاق می افتد و شما تصمیم درستی دارید برای مراجعه


دیگر اینکه اجازه دهید دل و فکرتان به تعادل و تفاهم برسد حتی اگر پسردایی تو حاضر نیست به مشاور مراجعه کند خودتان به تنهایی مراجعه کنید.


با خود بگویید اگر زمان پنج سال پیش رود آیا من با این آدم با همین ویژگی ها در آرامش و خوشبختی که برای خود متصورم خواهد بود یا خیر؟

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

نارضایتی از خود

پاسخ سلام عزیزم، برای یک زن این لحظات و افکار و احساس های ارزشمند نبودن و کافی نبودن بسیار پر فشار هست واین فشار و غم و همچنین خشمی که نسبت به خودت داری باعث شده که گریه های زودهنگام داشته باشی ، بهتره فر...

نارضایتی برادر بزرگتر برای ازدواج من

پاسخ سلام ازدواج گورستان عشق است و پس از ازدواج که شما زیر یک سقف قرار گرفتید دیگر این حرفا تمام می شود و شما با واقعیات زندگی روبرو می شوید اگر خودتون فرزندی داشتید آیا اجازه می دادید که با چنین خانواده ا...

بهانه گیری و نارضایتی از زندگی

پاسخ سلام وقتتون بخیر عزیزم با اطلاعاتی که شما دادید مشکل اصلی دوری از خانواده و نداشتن سرگرمی در منزل است. مشکل دوری از خانواده رو که نمیشه کاری کرد اما برای ایجاد یه فعالیت میشه یه فکری کرد. شما چون مشغ...

نارضایتی از فرم بدن

پاسخ با سلام و احترام.اگر قرار به اضافه کردن وزن است معمولا براساس ژنتیک یا در نواحی شکم و پهلو و یا در ناحیه ران و باسن رخ می دهد و چون نمی توان ژنتیک فرد را تغییر داد لذا راه تغذیه ای برای افزایش قطر ران...