مادرشوهرم یک زن تنهاست و ۷۵ سالشه بعضی اوقات خیلی مهربونه ولی گاهی اوقات از کسی ناراحت باشه خیلی حرفای بدی میزنه و فحش میده طوری که من خجالت میکشم این چیزارو از دهن یه زن میشنوم چون مادر من خیلی تو حرف زدنش دقت میکنه که بی ادبی نکنه منم آدمی هستم خیلی با احترام با بقیه رفتار میکنم وقتی میرم پیشش میشنیم که از تنهایی در بیاد (آخه ما با هم تو یک ساختمون زندگی میکنیم) میشنیم به حرف زدن شروع میکنه از ناراحتیتش میگه و بعدش فحش میده منم نمیتونم تحمل کنم دیر به دیر میرم بهش سرمیزنم از دستم ناراحت میشه

یکی دیگه ام اینکه خیلی به همسرم وابستست و دوستش داره طوری که اگه موقع غذاخوردن من به همسرم بگم غذاها رو با هم قاطی نکن اذیت میشی مادرهمسرم میگه چیکارش داری بزار بخوره پسرم از صبح میره کار میکنه نوش جونش در صورتی که خود همسرم سفارش میکنه که به من یادآوری کن کمتر بخورم یا میره میوه میاره میده دست من میگه نگه داره شوهرت اومده بده اون بخوره به من تعارف نمیزنه. یک وقتی از همسرم تعریف کنم بگم چه خوشتیپ شدی میگه برو واسش اسپند دود کن چشم نخوره پسرم و....خیلی چیزا هستش که بخوام بگم تا شب باید تایپ کنم ما الان دو سال میشه ازدواج کردیم بچه نداریم همش اصرار میکنه که بچه بیارید و از این حرفا یکبار بهم با شوخی گفت میرم واسه پسرم زن میگیرم اگه بچه نیاری. یکبار دیگه هم گفت دارم استخاره میکنم ببینم تقصیر توء یا پسرم که بچه نمیارید

دیگه خستم کرده همسرم ناراحت باشه همش به من میگه چی شده چرا پسرم ناراحته یا مامانمو ببینه میگه اینا با هم دعوا میکنن نمیدونم مشکلشون چیه یا چرا بچه نمیارن یک وقت دیر نشه هر چی میشه میزاره کف دست مامانم 

البته خداروشکر همسرم همیشه هم با من و هم مادرش رفتار مناسبی داره طوری برخورد میکنه که هیچکدوم از هم نرنجیم ولی با این حال از کارای مادر همسرم ناراحتم و یک جورایی برام غیر قابل تحمل شده

اطلاعات تکمیلی

سن 25 جنسیت زن شغل مهندس ناظر وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام
دوست عزیز
میتونم درک کنم که حرفهای از این جنس برای شما به عنوان عروس میتونه سخت باشه .
اما خواه ناخواه شما دریک ساختمون زندگی میکنید و دیدارها و گاهی دخالتها میتونه بیشتر باشه پس این موضوع رو بپذیرید 
و اینکه سن وسال وبه جهتی سنتی بودن مادرشوهرتون هم دخیل است برای یک زن هفتادو پنج ساله عروسی که دوساله ازدواج نکرده و بچه  نیاورده شاید کمی سخت باشد و همین موضوع باعث میشه حرفهای بزنن که فکر میکنن دارن کمکی و راهنمایی میکنن. 
در مورد این که به پسرشون خیلی اهمیت میدن ... گاهی سکوت نیاز است . گاهی گذشت. گاهی فقط به چشم یک مادر سالخورده که به پسرش افتخار میکنه دیدش و گاهی نیاز است ناراحتی تون رو بدون اینکه بی احترامی شود بیان کنید مثلا مامان جان من دوست ندارم اگر هم اختلافی با همسرم دارم شما جایی بازگو کنید این یه موضوع خصوصی است بین من و همسرم و گفتن این به مامانم جز اینکه تونو ناراحت و نگران کنه اتفاقی نمیفته من اگر نیاز به راهنمایی داشته باشم هم از شما وهم از مادر کمک میخوام و...

همسرتون رو اصلا ما بین خودتون و مادرشون قرار ندید. خودتون مسایل تون رو حل کنید و تمرکز تون رو از حرفها و رفتارهای مادرتون بردارید به بهتر شون رابطه خودتون وهمسرتون توجه کنید 

موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha