2723

تنهایی مادرشوهر و مشکلات با خانواده

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 76 بازدید 1 تبادل تجربه

باسلام و عرض ادب 

خانمی هستم 29 ساله یک فرزند کوچیک دارم دو ساله ازدواج کردیم با مادرشوهرم مشکل دارم 

ایشون دو ماه قبل از ازدواج من از پدرشوهرم جدا شدن و گذشته از اینکه کدومشون مقصربودن الان مادرشوهرم خیلی از جداییش ناراحته مشکل خاصی نداره مریض هم نیست و از نظر مالی هم وضعیتش از زندگی منو همسرم خیلی بهتره منتها با پیغام توقع داره که هفته ای دو سه روز پیش ما بمونه و از اینکه من دعوتش نمی کنم دائم از من ناراحت و دلخوره از اونجایی که دو تا دختر داره و کاملا کنجکاو که از زندگیه من سردربیاره و تا به حال حتی یکبار هم متوجه بحثهای منو همسرم نشده دلم نمیخواد بیاد و از زندگیم سردربیاره و قصه زندگیمو جزییاتو برای دختراش تعریف کنه( یک بار یک روز موند تو خونم یک دعا گذاشت  که من متوجه شدم و دیدم و بهش گفتم چی بود گفت دعا گرفتم برای خودم! ) به هر حال دوست ندارم بیاد و بمونه برای یک وعده شام مشکلی نیست با موندن مشکل دارم و از طرفی خودش به هیچ عنوان مهمون دوست نداره و ما خیلی دیر به دیر به خونش میریم

الان دخترش با همسرم بحثش شده که چرا مامانو نمیبری خونت تو پسری ببر نگهش دار یا نصف هفته ببر خونت 

به نظرتون من باید چیکار بکنم با این مشکل 

در ضمن به همسرم گفتم دوست ندارم بیاد بمونه همسرم خوبه اما از طرف خانوادشم تحت فشاره

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز ✋🏻

ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديد

دوست عزيز متوجه ام شرايط سختی داريد ،ميدانم حس خوبی نداريد .مسلما در اين شرايط همسرتان هم حس و حال خوبی ندارد،و مجبور است طوری زندگی كند كه شما و مادرش را راضی نگه دارد و در واقع خود مادر همسرتان هم مطمئن باشيد شرايط سختی دارد (با توجه به گفته هاي شما كه جدا شدند و تنهايی زندگی ميكنند.)با توجه به اينكه همسرتان تک پسر هستند خوب وظيفه ايشان عميق تر ميشود .پيشنهادم اين است كه اگر امكانش هست نزديک منزل ايشان خانه بگيريد تا همسرتان خيالش آسوده تر شود و راحت تر بتوانند به مادر خودشان سر بزنند و ايشون هم ديگر احساس تنهایی نميكنند.دقت كنيد بهتر است اين پيشنهاد از سمت همسرتان باشد نه شما .برای اينكه همسرتان از پيشنهاد شما ناراحت و دلگير  و دچار سوءتفاهم نشود بهتر است اين مسئله را اينگونه به ايشون مطرح كنيد :من زندگیمون رو دوست دارم و عاشق تو هستم و مسلما مادر تو برايم بسيار محترم است و ايشان را هم دوست دارم و برايم عزيز هستند ،و درک ميكنم كه تنها هستند و نياز به محبت و كمک ما دارند .به نظرم اين راه هم برای مادر و هم زندگی ما مفيد است .به هيچ وجه از مادر همسرتان بد گويی نكنيد .همچنين نگوييد اين وظيفه خواهر توست كه از ايشون مراقبت كنند .عزيزم يک خانواده (شوهر ،زن ،فرزند )يک سيستم است و سيستم سالم ميل به بسته شدن دارد و مرز روابط بين اعضای خانواده با هم و كل خانواده با افراد بيرون از سيستم بايد مشخص باشد.شكستن مرزها سبب كدورت و مداخله ميشود و احساس نارضايتی اعضا را بوجود می آورد .بايد كاری كنيم كه سيستم خانواده ما مشخص و جدا شود و در عين حال ناراحتی پيش نيايد. به نظرم اين راه خوبی است ،نظر تو چيست ؟اين رو جوری مطرح كنيم كه مادرت هم ناراحت نشود .حتما با همسرتان مشورت كنيد و نظر او را هم بخواهيد .فكر نكنند شما به ايشون تحميل ميكنيد .


                              شاد و موفق باشيد🙏🏻🌷

تجربه شما

login captcha

ممنونم اما مادرشوهرم نزدیک ما هستن حتی پیاده میریم میایم و  من به همسرم میگم برو و سر بزن اما مادرش دوست نداره کسی به خونش بره خیلی وسواسی هستش همسرم هم زیاد نمیره فقط زنگ میزنه بیشتر دوست داره بیاد و بمونه