ازدواج به دلیل بالا رفتن سن

 آدم ازدواج نبودم ولی چون سنم رفته بود بالا (27) و اینکه تمام اطرافیانم ازدواج کرده بودن حتی کوچکتر از من فشار اطرافیان با اصرارهای زیاد پدر مادر و چون سابقه نامزدی ناموفق داشتم (آخرش خودم بهم زدم به دلایل مسخره) اینکه تمام اطرافیانم ازدواج کرده بودن حتی کوچکتر عقد کردم.چند ماهه میگذره. حدود 6 بدون دلیل بدم میاد ازشون از خانواده اش دلم میخواد خودش بمیره من راحت شم.خیلی پشیمانم که عقد کردم میگم به درک که سنم بالا بود دلم میخواد به پارسال برگردم.خیلی ناراحتم رفتارهام تنده احساس بدی دارم  همش فکر میکنم بقیه چه خوش شانس بودن تو خانواده های آنچنانی افتادن .من چرا باید با یک خانواده پیر و سطح پایین باشم.

همش حسرت بقیه رو دارم میخورم کاش  ازدواج نکرده بودم  من به درد ازدواج نمیخوردم کلا مشکل دارم

خیلی غمگینم دلم میخواد بمیرم قبلش یک مشکل بود حالا هزاران حالا چیکار کنم .یک نفر دیگه هم بدبخت شد همش میگم خاک تو سرم که بخاطر مصلحت ازدواج کردم و اینکه فک میکردم چاره دیگه ندارم خواهش میکنم.