عصبانیت همسر و تاثیر آن روی خانواده

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 538 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام. تو رو خدا تا جایی که میشه راهنماییم کنید من ده ساله متاهلم سه سال دوران نامزدی و هفت سال زندگیه مشترک من همیشه سر یه موضوعی با شوهرم دعوا داشتم، شوهرم فرزند آخر خانواده است ، سه تا خواهر و سه تا برادر داره ،همه اونا مستقل هستند ولی ما خونه پدر شوهر زندگی میکنیم ، مشکل ما اینه که کل خانوادش از خواهر گرفته تا برادراش همه مشکلاتشون همه بدبختیاشون هم  کاراشون و میندازن رو دوش شوهرم یعنی اینجوری بگم که فقط مونده دستشویی رفتنشونم این ببره، همه کاراشونو به این میگن منم که اعتراض میکنم همیشه میزنه وسایل خونه رو خورد میکنه و میگه به تو ربطی نداره با اینکه ادعا میکنه خیلی دوستم داره، من مشکلی با خدمت به پدرو مادرش ندارم چون وظیفشه ولی دیگه نمیتونم قبول کنم بقیه ازش بیگاری بکشن، هفت ساله این تنها مشکل ما بوده و هست جالب اینجاست که هر بلایی سرمون بیاد یا هر جا گیرکنیم هیچ کدوم نمیان کمک، دختر بزرگم که الان هشت سالشه بخاطر شکسته شدن وسایلامون تو دعوا اون موقع دوسالش بود دچار شوک شد و تا الان اون اضطراب و ترس از دعوا باهاشه و با هر صدای بلندی وحشت میکنه و جیغ میزنه، یه دختر دیگم دارم که دوسالشه اوایل نمیفهمید بچه تر بود دیروز دوباره سر دعوامون رو همین موضوع من بچه هارو بردم تو اتاق با اینکه اصلا در قفل نبود میتونست دستیگره رو بچرخونه باز کنه ولی یهو با مشت و لگد درو تیکه تیکه کرد دختر بزرگم از ترس بیهوش شد کوچیکه ام چنان وحشتی کرده بود که جیغ میزد خودمم که شیش ساله افسردگی گرفتم از دستش و قرص میخورم نمیخوام دختر کوچیکمم بشه مثل منو خواهرش، هربار بهش گفتم تو هر خونه ای دعوا میشه وسایل و نشکون بچه ها میترسن ولی هربار کار خودشو میکنه مخصوصا جلوی خانوادش که بفهمن این زن ذلیل نیست از بس تو گوشش خوندن، دیگه نتونستم تحمل کنم که این یکی بچمم بشه مثل منو خواهرش یه آدم پر از ترس و استرسی اومدم خونه پدرم لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم که از این وضعیت بیام بیرون و یه زندگیه آروم بسازم واسه بچه هام، واقعا درمانده ام 

اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده و کودک

سلام دوست عزیز

با شرایطی که برایم گفتی باهات از راه دور همدلی میکنم و درک میکنم که درماندگی حال خوبی نیست اما از طرفی هم بابت اینکه شهامت به خرج دادی و تصمیم گرفتی که شرایطت رو بیان کنی و کمک بگیری بهت آفرین میگم. قدم اول رو درست برداشتی و حتما هم که تا آخر درست بر می داری.
دوست من نمیدونم که الان آیا با همسرت صحبت کردی و به خانه برگشتی یا نه، در حال حاضر اگر همسرت در حال و شرایط آرامی به سر میبره باهاش صحبت کن اما نه مثل قبل، برای کمک کردن به خانواده اش محکومش نکن چون الان مهم ترین چیز تو و خانواده تو هستش.
اینکه همسر شما نمیتونه جلوی خشم خودش رو بگیره و با ایجاد ترس و شکستن پرخاشگری میکنه مسئله مهمی هستش که حتما باید به مشاور مراجعه کنه ولی در کنار این قضیه شما هستین.سعی کنید در مسائل کمک کردن به خانواده اش دیگر هیچ حرفی و دخالتی نداشته باشین. با خودتون بگین این همه وقت گفتین آیا چیزی درست شده یا نه؟ پس در این زمینه خودتون رو کنار بکشین. لحن صحبت کردن شما و زمان بیان کردن مسائل نکته بسیار بسیار مهمی هستش که باید رعایت کنید هنگام صحبت کردن با همسرتون. اگر احساس میکنید که خسته است، در کنار خانواده اش هست، عصبی یا کلا در آرامش نیست، هیچ گونه حرفی نزنین. اگر در حین صحبت کردن هم احساس کردین که ممکنه یک دفعه واکنش بدی از خودش نشون بده بحث را خیلی سریع قطع کنید و موضوع رو عوض کنید یا ازش دور بشین و سر خودتون رو با چیزی گرم کنین ولی این کار رو با ظرافت انجام بدین که بر عکس باعث ناراحتی بیشتر نشه.
سلامتی شما و دختران شما در وهله اول قرار دارد. نمی دونم که علت افسردگی شما چی هستش ولی قبل از هر چیزی شما باید ارزش خودت رو دوباره پیدا کنی و به خودت احترام بگذاری و با خودت درست رفتار کنی تا بعد بقیه هم این کار رو بکنند. به فکر خودت باشی و حالت رو خوب بکنی تا بتونی به عنوان یک مادر از بچه هایت حمایت کنی.نیاز داری که عزت نفس خودت رو زنده کنی.

تمام این نکته هایی که گفتم میتونه حالت پیشگیری و موقتی داشته باشه شما و همسر و دختران شما نیاز به مشاوره دارین و بهتر هستش که در اولین فرصتی که دارین به مشاوره مراجعه کنین برای افسردگی خودتون،دختراتون و روابط با همسر و پرخاشگری های ایشون تا مشاور بتونه دقیق تر شرایط رو بررسی بکنه.

برایت آرامش رو آرزو می کنم.

تجربه شما

login captcha

ممنون و خسته نباشید،مرسی از راهنماییتون