اختلاف با مادرشوهر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 3081 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام وقتتون بخیر . من ۱۶سال که ازدواج کردم و دوتا پسر دارم یکی ۱۴ سال و یکی ۴ ساله از همون روز خواستگاری رفتار خوبی از سمت خانواده همسرم ندیدم ولی چون به هم علاقه داشتیم و خودش هم از هر لحاظ پسر خوبی بود البته با یک جلسه مشاوره رفتن هم من چشمم و روی بدیهای خانوادش بستم و ازدواج کردیم . البته خانواده خیلی محترم و با آبرویی هستن ولی از لحاظ فرهنگی باهم جور نیستیم همینطور از لحاظ طرز صحبت کردن. پدرشوهرم که به رحمت خدا رفته اوایل خیلی اذیتم میکرد و اینکه جلوی دوستان و فامیلاشون من و مسخره میکرد و همه میخندیدن خیلی طول کشید تا فهمیدم با همه همین جوره .

مشکل الان من که خیلی داره عذابم میده اینه که حدود ۸ سال میشه که با خانواده همسرم تو یه آپارتمان هستیم اونا طبقه ۴ ما ۳ . ۴ سال پیش پدر همسرم به رحمت خدا رفت و رفتار مادرشوهرم نسبت بهم خیلی بدتر شده به من میگه تو باعث جدایی من و پسرم شدی بچه های بی گناه منو نفرین بد میکنه و چند روز پیش بهم گفت از چشمم افتادی و من عروسی به اسم تو ندارم . من نمیدونم باید چیکار کنم توروخدا کمکم کنید نمیخوام اصلا از خودم تعریف کنم و یا خدایی نکرده چهره اون بندگان خدا رو بد نشون بدم ولی در کل من از بچگی دختر بسیار آروم و ساکتی هستم و اصلا کاری به کسی ندارم و بی احترامی و جواب دادن به بزرگتر هم بلد نیستم ولی الان نمیدونم باید چیکار کنم دوست دارم محل سکونتمون عوض بشه

 





اطلاعات تکمیلی

سن ۳۷ جنسیت زن شغل خانه دار
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز 

ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید 

دوست عزیز در حال حاضر با مرگ پدر همسرتان، مادر ایشان نسبت به قبل احساس تنهایی می کنند و از اینکه ایشان تنها هستند احساس خشمی که دارند که با دور کردن شما از همسرتان حال بهتری را تجربه می کنند اما از روی قصد قبلی نیست این کار ایشان و به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد.

سعی کنید به ایشان بیشتر محبت کنید تا بتوانید به او نزدیک تر شوید تا بتوانند برای شما درد و دل کنند تا حالت های بدی را که تجربه می کنند را کمی سبک تر شود با توجه به خصوصیاتی که از خودتان شرح داده اید و ویژگی مثبتی که دارید به نظر می رسد که توانایی انجام این کار را داشته باشید.

پیش همسر خود از مادر ایشان گله و شکایت نکنید و سعی کنید این نوع رابطه را خودتان مدیریت کنید به ازای اینکه رفتار جرات مندانه را یاد بگیرید و اگر از موضوعی ناراحت شدید می توانید با رعایت حفظ احترام احساس بد خود را بگویید.

و اگر امکان مستقل شدن را دارید با همسرتان مطرح کنید تا بتوانید مستقل زندگی بکنید.


موفق و موید باشید 

 

تجربه شما

login captcha

سلام گلم بهتره به بنده خدا محبت کنین غر زد دستش و بگیرین بگو مادر من که اصلا قصد جدایی شما از پسرتون و ندارم چون خودم پسر دارم درکتون میکنم . خواهش میکنم اگه من و لایق میدونین غمخوار و همراهتون بدونین تا از فشار روحی مرگ بابا کاسته بشه براش گل بخر کادو بخر بیرون ببرش بزار اعتمادش بهت جلب بشه البته در کنار همسرتون تا بفهمه نه تنها پسرش تنهاش نزاشته بلکه یه همدم برای مادرش آورده 

نگفتین برخورد همسرتون با این مسیله چیه ولی من فکر میکنم مهمترین نقش را ایشون داره اگر سالهای اول زندگیتون بود میگفتم به هر حال مادر و پسرن و به هم وابسته شما کوتاه بیا تا بهترشن ولی بعد از این همه سال زندگی مشترک هنوز مادر نپذیرفته که پسرش ازدواج کرده و وظایف دیگه ای هم داره و شما را مقصر میدونه خب هر کسه جای شما بود شرایط همین بود و ربطی به رفتار شما نداره ولی همسرتون باید از شما حمایت کنه و حتی مادرش را تهدید کنه که اگر به همسرم بی احترامی بشه یا حرف بی ربطی زده بشه من از این خونه میرم مطمینم هیچ چیزی جز تهدید شوهرت نمیتونه مادرشوهرتون را درست کنه 

قرار نیست تاوان نداشتن همسر و تنهایی مادر شوهر را شما بدید به هر حال شما هم حق زندگی داری در عین احترام و محبت شما همسرتون باید قاطعانه با مادرش برخورد کنه