طلاق در دوران عقد

من دوران عقدم حدود نه ماهه. توی این نه ماه از اول عقدمون همسرم گفته که دوستم نداره حسی بهم نداره و میگه دست خودش نیست و بشدت عذاب میکشم هیچ وقت خوشحالم نمیکنه نه تولد نه روز زن درحالی که میریم بیرون برای مادرش کادو میخره ولی به من که میرسه انگار از اینجور چیزا بلد نیست هی میگه طلاق بگیریم تفاهم نداریم بعدش میگه نه زندگیه دیگه میگذرونیم مگه طلاق به این راحتیه بخاطر شغلش ما دیر به دیر همو میبینیم حدود یک ماه. همیشه دنبال بهونه است هرچی میگم فکر میکنه دستور میدم بگم از این خوشم میاد مثلا یه آهنگی میزنه میره. اصلا هم باهام جالب حرف نمیزنه و از همه چیم ایراد میگیره همش میگه تو از من عیب پیدا کن ببینم خلاصه زیاده بخوام بگم خواهش میکنم راهنماییم کنید تازگیها هم من مشکلمو به خانوادم گفتم میگه طلاق فقط طلاق بهت اعتماد ندارم تو آبروی منو بردی . اینم بگم که به اصرار پدرومادرش ازدواج کرده باهام و بعد عقد گفت اینو یه جوری مسئولیت قبول نمیکنه چون در انتخاب من نقشی نداشته خیلیم دروغ میگه و جوری تقصیر رو میندازه گردن آدم دهنش وامیمونه راهنمایی کنید من خیلی باهاش حرف زدم محبت کردم حتی خواهش کردم ولی میگه نه طلاق