اختلاف و کتک زدن همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 92 بازدید

با عرض سلام و خسته نباشید

من تازه ۲۰ سالم شده و شوهرم ۳۲ سال داره یک پسر ۴ ساله دارم شش ساله ازدواج کردم از اول زندگی شوهرم آدم خوبی بود ولی تا وقتی که پسرم به دنیا اومد دیگه اخلاق هاش عوض شد الان دیگه یه آدم دیگه شده خیلی منو اذیت میکنه منو خیلی میزنه دست بزن داره بعدش حرف های ناجور به من و خانواده ام میگه از این ور هم خانواده من از خانواده شوهرم پنج ساله قهر هستند اصلا رفت و آمد ندارند الان یک ساله شوهرم منو توی خونه زندانی کرده اصلا نمیزاره هیچ جا برم حتی خونه پدرم هم نمیزاره و با تلفن هم نمیزاره با کسی یا با خانوادم هم حرف بزنم همش میگه دیگه تو رو دوست ندارم بهت دیگه حسی ندارم میگه یا بیا با خوشی از هم جدا بیشم یا هم با بدی طلاق میدم میگه هر طوری شده طلاق میدم منم وقتی که قبول نمیکنم عصبانی میشه حرف های ناجور بهم میگه توی خانواده یا فک و فامیل هم ریش سفید پدر شوهرم هستش ولی پدر شوهر هم از شوهرم‌ بدتر هست با من. و البته اختیار شوهر دست پدر و مادرش هست اگه پدرش بگه زنتو طلاق بده میده به حرف خانوادش خیلی گوش میکنه و شوهر من خیلی آدم لجبازی هست هر چی بگه باید قبول کنم اگه نکنم منو میزنه  اختلاف سنی زیاد داریم اصلا منو درک نمیکنه از این ور من توی خانوادم دو تا خواهرم طلاق گرفتن یعنی یکیش طلاق گرفته  و یکیش هم در حال طلاق گیرفتن هستند و خانوادم هم از زندگی من خبر ندارند و اگه منم طلاق بگیرم مردم حرف در میارند به خانودام میگند حتما اینا آدم بدی هستند که سه تا دختر هاشون طلاق میگرند از این ور هم دیگه صبر منم تموم شده دیگه نمیتونم با شوهر عوضی و دست بزن زندگی کنم از این ور هم وقتی به حرف مردم‌ گوش میکنم به آبروی خانوادم فکر می کنم روانی میشه و شوهر هم پاشو به کفش کرده همش میگه طلاق میدم نمیخواهم با تو توی یه سقفی زندگی کنم به خدا از دستم هر کاری میاد برای شوهرم میکنم که اخلاق هاش عوض بشه آدم خوب بشه اما نمیشه که نمیشه میگه من همینطور آدمی هستم و عوض هم نمیشم دیگه افسردگی گرفتم از بس که یک ساله توی خونه زندانی شدم نمیدونم چیکار کنم اگه طلاق نگیرم عمرم  و همه آرزوهام به پوچ میره و اگه هم طلاق بگیرم آبروی خانوادم میره آبرو خودم میره آیند خودم و پسرم نمیدونم چی میشه دیگه روانی شدم تو رو خدا کمکم کنید من بدبخت چیکار کنم و اینو هم بگم من از اول به این ازدواج مخالف بودم ولی با اصرا خانوادم تن به این ازدواج دادم اصلا به شوهر هم هیچ عشقی ندارم اصلا دوستش هم ندارم ولی با این همه حال در حق ام هر کاری بود به شوهر کردم که از من راضی بشه اما نمیدونم چی شد .از این ور هم از طلاق گرفتن میترسم با خودم میگم اگه طلاق بگیرم آیندم خوب و خوش میشه و زندگی مثل قبلی نمیشه  نمیدونم چیکار کنم بین آتش و آب قرار گرفتم. خواهش میکنم راهنمایم کنید ممنون.


اطلاعات تکمیلی

سن ۲۰ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،

مبنای يک رابطه سالم زناشويی از روز اول بايد بر برابری باشد. ازدواج، قرارداد بردگی، استثمار، يا بيگاری نيست. چون ازدواج شما در سن خیلی پائين صورت گرفته، و با توجه به شرايط خاص خانواده پدری، احتمالاً از همان ابتدا اين پيام به صورت ناخودآگاه بين شما و همسرتان تبادل شده که داريد وارد يک رابطه يک طرفه بهره کشی به نفع طرف مقابل می شويد. حالا خودتان بايد آن را اصلاح کنيد. به موارد زير توجه بفرماييد:

1. از مسئله تان "معما" نسازيد! به طور کلی، هر وقت توی زندگی احساس کرديد "نه راه پيش داريد و نه راه پس"، بدانيد که خودتان داريد مسئله را به صورت بغرنج و گره کور در می آوريد تا بتوانيد اين طوری نتيجه گيری کنيد که: "من آدم بدبخت و بيچاره و ناتوانی هستم ..." در حالی که واقعاً اينطور نيست. شما يک آدم بزرگسال هستيد که همه توانمندی های ساير آدم های بزرگسال را دارد.

2. اگر چه صحبت از طلاق يا توصيه به آن در زندگی زناشويی، مطلوب نيست، اما پيرو اصل برابری در ازدواج، طرفين به يک ميزان بايد علاقه به زندگی مشترک داشته باشند. اينکه کسی بخواهد به صورت يک طرفه خودش را به طرف مقابل تحميل کند يا برعکس، از او جدا شود، رابطه را به سمت ناسالم بودن می برد. زندگی با يک نفر صرفاً از روی ترس از جدايی قابل درک نيست و به سرانجامی نمی رسد.

3. مسئله شما پيچيده نيست: يا بايد رابطه تان را به صورت اصولی و تحت نظر يک مشاور يا روان شناس اصلاح کنيد يا به آن خاتمه دهيد. در غير اين صورت، با ادامه وضع موجود، به خودتان، فرزندتان، و خانواده پدری، آسيب بيشتری خواهيد زد.

4. چون بدرفتاری جسمانی همسر، يک موضوع جدی در زندگی مشترک است، توصيه می کنم در اين مورد با پدر و مادرتان صحبت کنيد و حمايت آنها را طلب کنيد.

5. با يک وکيل دادگستری مشورت کنيد و به حق و حقوق قانونی خود آگاه شويد.

6. اگر همسرتان مراجعه به مشاور را نمی پذيرد، حتماً خودتان برای اين کار اقدام کنيد. نگوئيد "نمی توانم" که اصلاً قابل قبول نيست! حتی اگر شده، انگشترتان را بفروشيد تا هزينه مشاوره را تأمين کنيد!

7. پوست سنگين "يک دختر قربانی و بدبخت" را به دور بيندازيد و تصميم بگيريد لباس "مادری جوان، مصمم، و اميدوار به آينده" را بر تن کنيد. مشکلات شما با گوشه ای نشسن و انفعال و حس ترحم ديگران را برانگيختن، حل نمی شود. حل مسئله، عمل می طلبد.

8. در مورد مقوله «عزت نفس»، مطالعه کنيد. کتاب های خوب زيادی در اين مورد وجود دارد. بايد ياد بگيريد که به موازات احترام گذاشتن به نيازهای ديگران، به خواسته های خودتان هم اهميت بدهيد.


موفق باشيد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha