با سلام خانم بنده بعد سه سال زندگی مشترک واقعا خستم کرده از بس نسبت به خود من و زمین و زمان شکاک و بدبینه و با اینکه تا حالا هیچ خطایی از بنده ندیده ولی مدام فکر میکنه که همه در تلاشند که زندگیشو خراب کنند یا جاشو بگیرند توی زندگیش و حتی با تمام فامیلهای سمت خودشون و سمت ما قطع رابطه کردیم و اگرم جایی بریم بعد برگشتن باید کلی دعوا کنیم که مثلا چرا فلان دختر فامیل به من لبخند زده موقع سلام دادن و یا چرا من از کسی تشکر کردم با اینکه خودم و مادرم محبت بیش از حدی بهش میکنیم ولی دقیقا برداشتش برعکسه و انگار با مادرم دشمنه به خدا از بس خودمو دوست داشتنم و خیلی چیزها رو بهش بارها اثبات کردم دیگه بریدم خسته شدم لطفا کمکم کنید با تشکر

اطلاعات تکمیلی

سن 31 جنسیت مرد شغل آزاد وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
اگر آنگونه که می فرماييد، مشکل همسر شما، بی اعتمادی به همه افراد و نه فقط افراد خاصی در خانواده تان باشد، و واقعاً هيچ رفتاری در جهت سلب اعتماد ايشان از خودتان تا به حال انجام نداده باشيد، اين مورد، مربوط به گرايش به «سوءظن» يا همان «پارانويا» (paranoia) است که راستش را بخواهيد کار زيادی برايش نمی توان انجام داد.
البته شدت اين سوءظن مهم است. اگر در حد متوسط باشد (بنا به تشخيص روان شناس متخصص يا روان پزشک) راه برای درمان، باز تر است.
سوءظن در هر سطحی که باشد، معمولاً با بی اعتمادی فرد به خودش ارتباط پيدا می کند. يعنی همان چيزی که از آن به عنوان اعتماد به نفس ياد می شود. اين افراد اگر چه در ظاهر ممکن است محکم و استوار به نظر برسند، اما انتظارشان از خودشان خيلی پائين است و به شدت احساس می کنند که به کسی يا چيزی بايد «تکيه» کنند.
شما در راستای تقويت اعتماد به نفس همسرتان، کار زيادی نمی توانيد انجام دهيد. فقط خوب است حواس تان باشد که لااقل آن را تضعيف نکنيد. ورزش و فعاليت های شغلی و گروهی، برای افراد در هر سن و سالی که باشند، غالباً افزايش اعتماد به نفس را به همراه می آورد. لذا می توانيد ايشان را به اين امور تشويق کنيد.
آنچه بنده عرض کردم، فقط جهت اطلاع شما، و يک حدس است. بنابراين در خلال دعوا يا مشاجره، هرگز ايشان را "توهمی"، "پارانويايی"، "بيمار روانی"، يا با چنين القابی خطاب قرار ندهيد، چرا که فقط به بدتر شدن مشکل تان منجر می شود.
بدون آنکه بخواهيد مشکلش را بزرگ نمايی کنيد، تشويقش کنيد که با هم يا به تنهايی به روان شناس مراجعه کند. از ابتدا به روان پزشک مراجعه نکنيد. بهتر است اول نزد روان شناس برويد، و اگر او مورد را به روان پزشک ارجاع داد، آن موقع می توانيد از روان پزشک هم کمک بگيريد.
خودتان را نااميد و نگران نکنيد. هستند زن و شوهر هايی که با وجود مشکلات روانی حتی بيشتر از اين سطح، توانسته اند سالها با يکديگر زندگی خوب و تفاهم آميزی داشته باشند. از طرف ديگر، بسياری از زوجين هم با مشکلاتی به مراتب کوچک تر از اينها از هم جدا می شوند. روابط انسانی پيچيده است، چون انسان موجود پيچيده ايست و علم روان شناسی برای توجيه يا بازنمايی همه مسائل انسان ها، هنوز بسيار جوان و در ابتدای راه می باشد.
به اشتراکات زندگی خود و همسرتان بيشتر فکر کنيد و روی آنها نيروی بيشتری بگذاريد. تا آنجا که برايتان ممکن است، ساعات بيشتری را با هم خوش بگذرانيد. 
موفق باشيد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha