مشکلات و دودلی برای ادامه زندگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 134 بازدید

سلام.من وقتی ۱۳سالم بود با یه پسر ۱۷ساله آشنا شدم. اون پسر برای درس خوندن از روستا اومده بود شهر ما یعنی شیراز. زن همسایمون باعث آشناییمون شد.همون زمانا خیلی دوست دخترداشت و منم میدونستم و بااینکه ناراحت میشدم اما خب به روی خودم نمیاوردم.ما فقط تلفنی حرف میزدیم.بعدیه مدت درسشو ول کرد و رفت زاهدان راننده لودر بود.منم هفته ای یکبار از مخابرات براش زنگ میزدم چون گوشی نداشتم.بعددوسال که باهم بودیم من ۱۵سالم بود و اون ۱۹سالش.هرکار کرد خانوادش راضی نشدن بیان خاستگاریم(۷تابرادر بودن.۳تاخواهر.بچه آخر خونواده بود.همه برادراشم فرهنگی و نظامی و مهندس بودن) خلاصه بدون حضور خانوادش خانوادمو راضی کردم رفتیم محضر عقد کردیم.

برای اینکه دیگه زاهدان نره و ازهم دور نباشیم مامانم یه وام۱۰ملیونی به اسم خودش گرفت و یه پراید برای شوهرم خرید که مسافرکشی کنه و قسط وام رو بده.اما...

تو۱۱ماهی که عقد بودیم ماشینم زیرپاش بود.پول توجیبیشم ازمامانم میگرفتم بهش میدادم.افتاد دنبال ولگردی و اعتیاد و دختربازی و خیانت.قسط وامم نتونست بده مامانم داد.تو عقدمون حتی یه بار منو بیرون نبرد با خودش اما با دوست دختراش مسافرتم رفت. همه جا برد گردوندشون و..چون با خانوادش قهر بود خونه ما زندگی میکرد.تا نصف شب خونه نمیومد.البته بعد با خانوادشم آشتی کردیم.البته هیچوقت نتونستیم اعتیادش رو ثابت کنیم.همه کار انجام میداد اما زیربار هیچکدوم نمیرفت و با زبونش منو خام میکرد.

هم دوسش داشتم هم چون بخاطرش تو رو همه وایساده بودم ولش نکردم.حتی چند بارم باخانوادم قهرکرد چون دستشو پیش من رو میکردن.شعور و آداب معاشرتم سرش نمیشد.جلو فامیل آبرومونو میبرد.چون بی شعور بود.

بعد۱۱ماه با اینکه باخانوادم قهر بود گفتم عروسی کنیم.رفتیم ماه عسل یه خونه هم اجاره کردیم.قول داد دیگه خیانت نکنه.

بعد عروسیمون ۳ماه نذاشت خونه بابام برم. بعدش دیگه راضیش کردم. اوایل ازدواجمون میرفت تانصف شب نمیومد بازم بهم خیانت کرد حتی دختره رو توخونمونم آورده بود اما زیربار نرفت.یکسال به همین منوال گذشت.دیگه هیچی پول نداشتیم رفتیم توخونه بابام یکسالم اونجا زندگی کردیم اونجاهم کاراشو ادامه داد.همه میگفتن معتاده اما نتونستیم ثابت کنیم.دیگه ازبس اوباشی کرد خانوادمم ناراحت شدن دیگه نتونستیم اونجا زندگی کنیم.باردارشدم.مجبورشدیم اومدیم روستا خونه پدرشوهرم زندگی کنیم.۲سالم اونجا زندگی کردیم دخترمونم همونجا به دنیا اومد.اینجام چند بارخیانت کرد.خیلی کاراشو پنهان میکردم.نذاشتم خانوادشو خانوادم بفهمن

روستاخیلی عذاب آور بود اصلن هم نمیذاشتن شهربرم یا خونه بابام برم.خانوادش سختگیربودن خودشم ازشون میترسید.ماهی یک روز با بحث و جدل و دعوا و بدبختی میرفتم

راضیش کردم خونمون دوباره بره شهر.رفتیم شهر.بعد۳ماه چت هاشو تو واتس آپ با یه زن شوهردار دیدم.خیلی داغون شدم.رفتم خونه بابام برا طلاق.اما شوهرم با التماس و اینا به خاطر دخترمون منو برگردوند خونه اما منم یه وکالت حق طلاق و یه وکالت حضانت فرزند ازش گرفتم.یه روز دخترخالمو شوهرم اومدن خونمون با بیشعوریاش آبرومو برد.بادخترخالم رفتیم بیرون وقتی برگشتیم خونه شوهرم یه معتاد آورده بود تو خونه به دخترخالم و همسرش گفت مهمون دارم نذاشت بیان تو خونه.از اون شب رخت خوابمو جدا کردم.بعد یکسال که شهربودیم گندش دراومد که ۵۰ میلیون بدهی بالا آورده خانوادش اومدن دوباره خونمون آوردن روستا.۳ماه بود که رخت خوابمون جدابود.دوباره اومدیم روستا و من حق رفتن به جایی رو نداشتم.جشن نامزدی خواهرم بود نذاشتن برم.منم رفتم قهر واسه طلاق.۲ماه قهربودم وکالت نامه هم داشته.مامانم خیلی اذیتم میکرد.هرشبم میومدن دنبالم اما من تصمیم طلاقم قطعی بود.اما یه شب برادرشوهرام اومدن گفتن ۲ماه دیگه خونتون دوباره میبریم شهر و این حرفا گولم زدن خامم کردن.بردنم با زبون و دروغ دونگ وکالت نامم رو ازم گرفتن.الان۹ماه از اون ماجرا میگذره.به قولشونم.عمل نکردن.خانوادش گفتن ما دیگه نمیزاریم.خونتون بره شهر.از یه طرفی هم شوهرم جنبه زندگی تو شهر نداره.دوباره گندمیزنه.منم دارم عذاب میکشم.خیلی کم میزارن برم شهر.تو عزا و عروسیای فامیل هیچکدوم نیستم.چند بارم کتکم زده.دیگه بهش اعتماد ندارم

الان رابطه جنس و عاطفی بد نیست .اما تا یه بحث کوچیک میکنیم یاد گذشته میفتم ازش متنفرمیشم.دو دلم

هرروز به طلاق فک میکنم پول و خونه و ماشین و اینام هیچی نداریم.حتی خرجی هم نداریم.خودم آرایشگری میکنم خرجی خودم و دخترم میدم.اگر دخترم نبود یک لحظه شک نمیکردم.اما به خاطر دخترم دو دلم.چون اگر برم برا طلاق نمیزاره ببرمش.حتی یه روزم طاقت دوریشو ندارم.دلم نمیخواد دخترم عذاب بکشه.تا بخواد تکلیفمون معلوم بشه شاید سال ها طول بکشه.تاطلاقم نگیریم دادگاه دخترمو بهم نمیده.خودم۲۲سالمه دخترم۴سالش شوهرم۲۶سالش

خیلی عذاب میکشم هردقیقه به طلاق فکر میکنم بازپشیمون میشم.اگرم برم میدونم برا طلاق خیلی اذیتم میکنن.

ببخشید طولانی شد اگه میشه راهنماییم کنید با توجه به اینکه شوهرمم دیگه فکر نکنم مرد زندگی بشه.تاموقعیت گیرش بیاد میره دنبال اوباشی و خوش گذرونی.بنظر شما من آینده ای با این مرد دارم؟

هرلحظه فکر میکنم داره بهم دروغ میگه دیگه نمیتونم اعتماد کنم بهش.بنظرتون طلاق بگیرم بهتره؟.همه میدونن شوهرم بداخلاقه و خوش گذرونه و فکر زندگی نیست


پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز
بسیار متاسفم که در چنین شرایطی قرار گرفتید توضیحات کامل شما را با دقت مطالعه کردم وپیشنهاد میکنم خودتان هم یکبار دیگر شرح حال خود را بخوانید تا مروری شود بر این چند سال اشنایی وزندگی مشترک 
ازدواج در سن کم ان هم با مردی که نه کار دارد نه احساس مسئولیت و تعهدو از نظر سنی به بلوغ عاطفی و اجتماعی نرسیده  آن هم با توجه به اینکه شما تمام این موارد را میدانستید ، دور از دسترس نیست که در زندگیتان این مشکلات برایتان به وجو بیاید 
در زمانی که ایشان باید زیر بار مسئولیت میرفتند شما با دراختیار قرار دادن ماشین و حتی دادن پول تو جیبی به ایشان باعث شدید که نتوانند مستقل شوند و این پروسه همچنان ادامه دارد از طرفی تنوع طلبی ایشان و روابط فرازناشویی که دارند و خیلی موارد دیگرمانند کتک زدن و ....  نشان از این موضوع  دارد که شما باید خیلی جدی تر به این رابطه نگاه کنید 
با خانواده تان صحبت کنید چرا که نیاز به حمایتشان دارید و با همسرتان در یک فضای دوستانه بدون هیچ تهدیدی قاطع وجدی خواسته هایتان را بیان کنید 
اگر فکر میکنید به حرفهای شما توجهی ندارند از خانواده تان بخواهید این موضوع را مطرح کنند که برای ادامه زندگی نیاز دارید تا ایشان تغییراتی در روند زندگی و نحوه ان داشته باشند در غیر این صورت ادامه این زندگی برای شما مقدور نیست 
من در مقامی نیستم که به شما بگویم جداشوید این شما هستید که باید ببینید ادامه این روند چقدر میتواند برای شما اسیب زا باشد . فرزند شما نیاز به محیطی امن دارد در محیطی که کتک و درگیری هست بیشتر اسیب خواهند دید 
اگر تصمیم گرفتید جدا شوید برای رسیدن به حق و حقوقتان بهتر است با یک مشاور حقوقی صحبت کنید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

دودلی برای ادامه تحصیل

پاسخ سلام برای تصمیم به ادامه تحصیل چند عامل باید درنظر بگیرید ؛اولین نکته داشتن علاقه لازم به ادامه تحصیل دومین داشتن انگیزه لازم و در نهایت شرایط محیطی و درونی و همچنین توانایی خودتون درمورد علاقه که خود...

دودلی برای زندگی مشترک

پاسخ سلام دوست عزیز من سوال شما و پاسخ کارشناس محترم را به دقت مطالعه کردم بابت تمام اتفاقاتی که در گذشته افتاده وشرایطی که در حال حاضر درآن قرار دارید متاسفم. اما مسئله ای مهمی که وجود دارد اینه که وظیفه...

تصمیم و دودلی برای زندگی مشترک

پاسخ سلام دوست عزیز. بهار مبارک از توضیحات شما اینطور متوجه شدم که شرایط سختی داشتین و در نهایت تصمیم به طلاق گرفتید. هرچند متوجه بخشی از صحبتتون که در خصوص طلاق توافقی بود نشدم. ببینید حضانت فرزندتون مسال...

تردید و دودلی برای انتخاب خواستگار

پاسخ سلام دوست عزیزجزییاتی که بیان کردید در دل کلیاتی هست که من برای شما خواهم گفت امیدوارم کمکی باشد تا بتوانید انتخابی آگاهانه داشته باشید:اولین و مهمترین مساله این است آیا این فرد به دل شما نشسته یا خیر...