سلام . من ۲۶سالم هست همسرم ۲۸. همسرم در خانواده ای مستبد بزرگ شده که به هیچ وجه محبت و عاطفه و درک نداره من از لحاظ روحی از ابتدا بسیار تنها بودم مشکلات فرهنگی اخلاقی و تحصیلات باشوهرم داشتمو دارم ولی پدرومادرم بی توجه به این مسایل منو در سن ۱۷سالگی شوهر دادند من در بچگی هیچ محبتی ازخانواده دریافت نکردم . محبت و علاقه افراطی به شوهرم داشتم که دیدم یکطرفه هست و ایشون درکشون خیلی پایینه من دختر ارومی بودم اما تنهایی این چندسال و افسردگی بعد زایمانم منو بشدت بدخلق و عصبی و گوشت تلخ کرده البته نه همیشه فقط وقتیکه کوچکترین چیز خلاف میلم اتفاق بیفته من یک دختر کوچک هم دارم که خیلی بهش وابسته هستم. همه زندگیم هست گفتن این وابستگی خوب نیست....از طرفی بشدت بیحال و افسرده هستم نمیدونم چیکارکنم درمانده شدم از طرفیم خیلی بدبین شدم به اطرافیان و توقعم ازشون بالاست...تا کوجکترین چیزی میگن توو فکر فرو میرم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید