اختلافات زناشویی بین همسران

سلام خانم نسرین بلک شاهی ممنون از محبتت که مطلب منو خواندید شوهرم 40 سال و من 42 سالمه من لیسانس و شوهرم دیپلمه و تهران ساکن هستیم خانه از شوهرمه یعنی ارث پدریه و من خودم مسیله پسر همسایه را گفتم  همش میپرسید انروز کجا رفتی و دیگر گفتم و حتی انروز که با پسره صحبت کردم وقتی خانه امدم به مامانم و برادرم گفتم و انها گفتند بدرد ازدواج نمیخوره و خودش یواشکی پیگیر شده بود حتی به اسم ناشناس با موتور کمر طرف را شکسته بود و یکبار هم برده بوده جایی بکشش که همه چیزو تعریف کرده طرف و ولش کرده اینها را بعد چند سال بهم خودش گفت و دلیل اعتیادش به نظر من چون من بچه داشتم منو گرفته بود خانوادش طردش کردند و همه چیزشو گرفتن  یکی این میتونه باشه و یکی هم مادرش وقتی این 20 ساله بوده و پدرش فوت میکنه صیغه دوست پدر اینها میشه حتی جلوی نوه ها مرده را میاورد و شوهرم بدش میومد و الان چند ساله مرده و خودش میگه بخاطر اینکه تو اون کارو کردی من معتاد شدم ولی من فکر میکنم بخاطر مادرش هست که عقده خیانت داره حتی جاری هایم میگن وقتی خانه میامده شوهرم انها را با هم میدیده در را میبسته میرفته این کار ها روی اعصابش اثر گذاشته و در گذشته هیچی به من نمی گفت الان که چهار ساله ترک کرده و کار میکنه بهم میگه تو دعوا قبلا قهر میکردم برام میمرد الان خیلی ازم بدش میاد حتی از بچم دوست داره بدون هیچ پولی من طلاق بگیرم من بارها ترکش دادم تا سر کوچه نمی زاشتم بره که مواد نگیره  کلاس ترکش را خانه مان میانداختم  و خودم میرفتم بیرون خانه تا راحت باشه و پول ساخت این خانه را کمک کردم الان میگه هیچی پول ندادی فقط نحسی تو زندگیم اوردی از روز اول الان مشکل قلبی داره و اسپرم همه را از چشم من میبینه و تازه اینو بگم سال اول زندگی منو طلاق داد بخاطر ان موضوع بدون یه قرانی دادن  فرداش به دست و پام افتاد و با صیغه محرمیت  که خودمان خواندیم من ماندم چون خیلی دوستش دارم بعد 8 سال عقد کردیم و هیچکسی این موضوع را نمیدانه