با سلام
شوهرم اینقدر شبانه روز سرکاره که هر 24 ساعتی که سرکار پنج شش ساعتش رو خونه هست و اونم خوابه. یعنی یک دوساعت اولش رو صرف بچه میکنه بعد شام و نماز و خواب و دوباره میره سرکار. یعنی ما حتی پنج دقیقه هم با هم نمیتونیم حرف بزنیم.
الان بیش از یکساله رابطه عاشقانه ای هم نداریم. من ساعتها و روزهای زیادی رو تنها سپری میکنم. از خانواده دورم و حتی خونمون دور از شهره و به چیزی دسترسی ندارم. محبت و توجه ای هم از طرف خانواده شوهر ندارم.
تمام دلخوشی من برمیگرده به روزهایی که شوهرم مرخصیه و در طی این هفت روز مرخصی میریم مسافرت به دیدار پدر و مادر و خانوادم. و اونروزا که در مرخصی و مسافرت به سر میبریم شوهرم از اینکه بیشتر برام وقت میزاره خوشحالم.
حالا بعد از یکسال و نیم میخواهیم ماه بعد به دیدن خانوادم برم. مادرشوهرم گفته همراهتون میام. از اینکه همراهمون باشه مخالف نیستم ولی از اینکه من و شوهرم دیگه زاحت نیستیم دیگه وقتی برام نمیزاره ناراحتم مادرشوهرم که بیاد باید جلو قسمت شاگرد راننده بشینه و در تمال طول سفر با شوهرم هم صحبت بشه. بعد که برسیم منزل پدر و مادر من که روم نمیشه هفت هشت روز بمونم خودمم مهمونم مخصوصا جدیدا مادرم اینا در مضیقه هستن چه برسه که مادرشوهرم باهامون باشه.
دیگه میدونم دخالتها و وقت گذاشتن شوهرم به مادرش و بچم دیگه وقتی برای من نمیزاره و مسافرتم جز تلخی و نازاحتی چیزی برام به همراه تداره. به مم بگین چیکار کنم روم نمیشه به مادرشوهرم بگم نیا. اگر به شوهرم بگم مامانت نیاد دلخور میشه. من اصلا روی رفتن به منزل پدرمو ندارم. پدرم حاضر نیست که ما خرج کنیم و ناراحت میشن. چیکار کنم بازم قراره تنها باشم و شوهرم برای مادرش بیشتر وقت میزاره چون مادرشوهرم خیلی پرحرفه و همیشه پسرش رو می بینه یک دقیقه هم فرصت صحبت به ما نمیده
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید