سلام.من افسانه 25 سالمه مجرد هستم ،رشته تحصیلیم حسابداری هست من اصلا به این رشته علاقه ای نداشتم و ندارم به اجبار پدرم این رشته رو خوندم و 2 ماه هم رفتم سر کار ولی زجرآور ترین روزای عمرم بود با اینکه کارمم خوب بود ولی به یه بهونه ای از اونجا اومدم بیرون ،حالا وقتی اسم کار کردن تو شرکت میاد وحشت زده میشم هر بهانه ای میارم که کنسل بشه همش دنبال یه دوستم که با هم یه شغلی داشته باشیم واسه خودمون به کارای هنری علاقه دارم بابام هیچوقت اجازه نمیده برم منم دیگه تصمیم گرفتم بهش دروغ بگم و یکبارم شده کاری که دوس دارمو انجام بدم ولی الان نمیدونم باید چیکار کنم همش تو خونه نشستم از خودم خجالت میکشم احساس میکنم یه ادم پوچم دیگه حوصله انجام دادن هیچ کاری رو ندارم احساس میکنم کار مفیدی تو زندگیم انجام ندادم
پاسخ سلام دوست عزيز ميتونم بفهمم چقدر براتون سخته متوجه نشدم كه الان منزل پدري هستيد يا برگشته ايد خانه خود لازمه كه در زمان ارامش باهمسرتون صحبت كنيد كه براتون رفت امد سخته و راحت تر در خانه هستيد برنا...
پاسخ وقت بخیر دوست عزیز استقلال داشتن بدین معنی ست که از لحاظ فکری، روانی، مالی و شخصیتی، عاطفی مستقل بودن یعنی بتونیم از اطرافیان مشورت بگیریم نظرات متفاوت را بشنویم و در کنار هم بذاریم اما در نهایت خودم...
پاسخ سلام دوست عزیز زندگی با این شرایط را قبل ازدکاج پذیرفته اید. بنابراین نمیتوانید با اعتراض به همسرتان فشار بیاورید تا مستقل شوید. در درجه اول شما باید به شیوه ای مسالمت آمیز مرز زندگی خودتان با آنها ...
پاسخ سلام دوست عزیز به سن خودتان تحصیلات و شغلتان و اینکه چند وقت هست عقد کرده اید اشاره ای نکردید لکن این احساس بخاطر نوع وسبک فرزند پروی شما به وجود آمده است که متاسفانه این روال بعد از ازدواجتان هم ادا...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید