مشکلم با شوهرم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 186 بازدید

سلام.من مشکلات عدیده ای با شوهرم دارم ک نمیتونم از پس حل کردنشون بربیام. ما ۶ ساله ک عروسی کردیم ازونورم حدود ۲ سال عقد بودیم. فقط سال اولی ک رفتیم سر خونه زندگیمون ایشون مرد خوبی بود یعنی خوب از نظر اخلاقی نه از نظر کاری منظورمه مرتب سرکار میرفت و صبح تا صداش میکردم بلند میشد البته خودمم سرکار میرفتم من جشمم رو روی بداخلاقی و بددهنیش تاجاییکه صبرم اجازه میداد میبستم و تحملش میکردم ولی همون سال اول یه سری از اخلاق و رفتاراش رو ک بروز داد ازش دلسرد شدم. بعد از یکسال ک خونمون رو عوض کردیم ایشون بیکار شد و من مجبور شدم تمام پس انداز و حتا طلاهام رو بدم بهش تا از پس کرایه و خرج خونه بربیاد. حدود دو سه سال بیکار بود و هرجا برای کار مراجعه میکرد بخاطر اینکه دیپلم نداشت موفق نمیشد خیلی عصبی و سرخورده شده بودیم جفتمون هیچی پدل نداشتیم چندبار هم کاری ک پیدا میشد ایشون چون ب شدت خوابالو هستن نتونستن سرساعت مقرر از خواب بلند شن و برن مصاحبه و اینجوری فرصتهاشو سوزوند این مدت کمکهای مالی خانواده خودم و همسرم ما رو سرپا نگهداشت. بعداز چهارسال حامله شدم و دوباره مجبور شدیم از خونمون جابجا شیم اینبار ب شدت تحت فشار مالی بودیم ک باعث شد بریم حاشیه ی شهر مستاجر بشیم.همین اتفاق منو وادار کرد ک بمونم خونه مامانم تاروز زایمانم چون محل زندگیمون دکتر و بیمارستان نداره و من اونجا غریبه بودم و تنها. فکر کردم وقای زایمان کنم میرم سر زندگی خودم ولی شوهرم از پس خرج زندگی باوجودیکه کار هم داره برنمیاد یعنی نمیتونه یه کیسه برنج یا یه دونه مرغ بخره هرچی درآمد داره میره واسه کرایه خونه و هزیته های ماشین و یه بخشی از هزینه های بچه ی شیرخواره ام و ... حتی خرج من هم نمیتونه بده این مساله خیلی خیلی داره اذیتم میکنه الان دوساله ک بچه ام دنیا اومده و ما هنوز خونه مادرمیم. پدرم ۱۲ سال پیش فوت شده و خواهربرادر از خودم بزرگتر و مجرد دارم و همین مسایل و شلوغی خونه مادرم و فشار مالی ک مادرم دچارشه و نگاهاای سنگین و پر معنی و بعضا حرف و حدیث ها جروبحث ها دعوا و جنجالهایی که همیشه هست منو ب شدت افسرده و مریض کرده. هیچ رابطه ی زناشوییم نمیتونیم داشته باشیم چون اصلا نمیشه تنها باشیم. من شدیدا ب کمک احتیاج دارم ب شدت غرورم پایمال شده از زندگی عقب افتادم یه هزارتومنی ته جیبم ندارم برای خوراک و خرج بچه و خودم باید زیر منت دیگران باشم با مادرم چندین ماهه حرف نمیزنم چون بدجوری با حرفاش و کنایه هاش و گلایه هاش دلم رو سوزونده و خیلی با حرفاش اذیتم میکنه. حالا مشکل اصلی و بدبختی بزرگ من اینه ک شوهرم از وقتیکه بچه دنیا اومده هر دوماه یکبار ب هربهانه ای میاد اینجا و جلوی خواهرام و مامانم و داداشم چهارپنج شبانه روز میگیره میخوابه و ب زور برای ناهار و صبحانه و شام بلند میشه . یا میگه کمرم درد میکنه یا زانو یا معده اش یا میگه سرم درد میکنه یا سنگ کلیه اش گرفته خلاصه ب بهانه های واهی قشنگ میگیره میخوابه و بلند نمیشه بره سرکار. تا حالا شاید بیست باز دربارش باهاش صحبت کردم با خانواده اش صحبت کردم. همه میگن چرا بلند نمیشه چجوری انقدر میخوابه شاید معتاده. ولی من میدونم ک اعتیاد نداره فقط سیگاریه ولی ب شدت تنبله حس میکنم زورش میاد بره سرکار اصلا براش مهم نیست قراره آینده من و این بچه چی بشه عادت کرده دیگران خرج ما رو بدن تنها زوری ک میزنه فقط برای خرج خودشو ماشینشو کرایه خونمونه هرچی ام میگم من به پول احتیاج دارم میگه ندارم ندارم . من ازین وضعیت خسته شدم. چندین بار قهر کردم دو سه ماهه حتا ولی کارساز نبوده نمیدونم چرا مث مردای دیگ ب فکر سرمایه جمع کردن نیست چرا نمیتونه زن و بچه اشو ببره زیر سقف خونه ی خودش چرا نمیتونه بدون کمک دیگران خرجمونو بده. من ازین شرایط بیزار و خسته ام لطفا یه چیزی بگید ک بدونم باید چیکار کنم چه حرفی بهش بزنم تا ب خودش بیاد . این ادم ب شدت سردمزاجم هست خودم حس میکنم طبع سردش باعث شده بیخیال باشه بارها خواستم ببرمش دکتر ولی انقدر قد و لجبازه ک قبول نمیکنه گفتم بریم مشاور نخواسته ک بیاد. گفتم بذار من برم سرکار نمیذاره شکاک و بدبینم هست. ب شدت عصبی و تنده اگر جوابشو بدم با لگد میزنه ب پهلوهام ولی من از وقتیکه ترسم ریخته و دیگ از آبرو و حیثیتم نمیترسم جوابشو میدم و اون بددهنی میکنه ولی دیگ دست بلند نکرده روم شایدم چون خونه ی خودمون نیستیم دیگ نمیزنه چون نمیخواد جلو دیگران گاف بده 

لطفا لطفا لطفا راهنماییم کنید و خواهشا منو ارجاع ندید ب روانپزشک یا مشاورای حضوری خانواده چون نه هزینه اش و دارم و نه دخترم اجازه میده چون بهم وابسته اس و هنوز خیلی کوچیکه

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۳ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
! سوال در انتظار پاسخ است .

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha