خانوادم نمیزارن با کسی ک دوسش دارم ازدواج کنم

سلام  من 6 سال با یکی دوستم خیلی همو دوست داریم خلاصه خواستگاری اما خانوادم راضی نبودن بابام حرفی نداشت اما خواهر بزرگم میدونست با این آقا دوستم چون به طور اتفاقی عکسامونو تو گوشیم دیده بود خلاصه ب مادرم گفت که این دوتا باهم دوستن تا اینکه به یه نحوی راضی شدن که مجدد بیانن حرفامون بزنیم بعدش قرار گذاشتیم بریم آزمایش که خانوادم فهمیدن سربازی نرفته،، بابامم به شدت مخالف این چیزاست و خلاصه بهم خورد باز یه طوری راضی کردیم بابامو تا اینکه بعد از یکماه اومدن برای حرفای آخر مهریه و تیکه،، خیلی سر مهریه و تیکه بحث کردن حتی اومدن مهریه تعیین کنن داماد زد تو ماشین حساب ببینه چقدر میشه بعدش هی بحث بوجود اومد تا اینکه اومدن حرفای آخر بزنن  ک شوهر خواهر من ک الان نزدیک 25 ساله داماد ماست برگشت گفت  من صحبتی ک با پدر خانمم داشتیم قرار بر این شد که دوماه صیغه بخونن ک خانواده باهم رفت و آمد کنن اما خواهرش گفت تو این چند روز نمیشه صیغه بخونیم چون من زودتر میخوام برم تهران شوهر خواهر من برگشت گفت صیغه خوندن که نیاز نیست کسی باشه فقط عروس و داماد و پدر و مادرشون،، خواهرش برگشت گفت نه خلاصه هی بحث بحث تا اینکه شوهر خواهر من گفت تو نمیفهمی من منظورم چیه خواهرش عصبی شد پاشد اومد سمت خواهر من تو گو‌شش گفت اینا 6 سال باهمن دیگ صیغه خوندن به چیه،، الانم خانواده من به شدت مخالف شده و میگن نه اگه میخوای خودت بدبخت کنی برو،،به شدت مخالفن و اصلا قبول نمیکنن من با این  آقا ازدواج کنم لطفا کمکم کنید بگید چکار کنم؟؟ خانوادم میگن اگه این پسر یه ذره ارزش قائل بود نمیومد تعداد سکه بزنه تو ماشین حساب و سر هرچیزی چرتکه بندازه