وقتی اعتماد از بین میره...
ماجرا از این قراره که در یکی از شبکههای اجتماعی موضوعی تحت عنوان "داستان خیانت" فراگیر شد و آدمها داستان زندگیشون رو روایت کردن. آدمهایی که خیانت دیده بودن و انگار منتظر یک فرصت بودن تا از احساساتی بگن که هیچ موقع مثل اولش نشد...
خیانت مسئلهای نیست که بشه ازش به راحتی عبور کرد؛ گاهی باعث میشه یک آدم هیچ موقع نتونه دوباره از ته دل بخنده، دوباره با خوشحالی دست کسی رو بگیره، دوباره با ذوق بخاطر یک نفر زندگی کنه و از همه مهمتر هیچوقت نتونه دوباره اعتماد کنه!
مسلما هیچکس دوست نداره این حس تلخ رو تجربه کنه، اما خب متاسفانه خیلیها ناخواسته با یک پیامک ساده، یک تغییر ناگهانی در رفتار کسی که دوستش دارن، یا به شکل یک حقیقتی که سالها پنهان مونده، این تلخی رو میچشن.
حالا در ادامه قراره داستان واقعی آدمهایی رو بخونیم که تلخی خیانت رو چشیدن:
اقرار دروغین به بیماری روانی برای خیانت!
من یک مرد هستم و همسر سابق من از یک راه عجیب برای خیانت به من استفاده کرد. او که همیشه درباره مشکلات روانیاش حرف میزد بالاخره یک روز به من خبر داد که مشکلاتش اونقدر حاد شده که مجبوره در یک بیمارستان روانی برای دریافت خدمات لازم بستری بشه!
یکی دو ماهی از این موضوع گذشته بود که من متوجه شدم او در تمام این مدت نه در یک بیمارستان روانی بلکه همراه یک شخص دیگری در یک خونه دیگهای بوده و سخت مشغول خیانت به منِ از همهجا بیخبر بوده. هنوز وقتی نگرانیهام برای حالش رو به یاد میارم احساس حماقت میکنم.
تاکتیک کارآگاه خصوصی برای کشف خیانت
البته چیزی که من قراره بگم مستقیما به موضوع مربوط نمیشه اما به نظرم ممکنه به درد سایر کاربرا بخوره. سالها پیش من یک رفیق داشتم که شغلش کارآگاه خصوصی بود و از قضا بیشتر پروندههاش از طرف زنان و مردان متاهلی بود که به دلایلی به همسرشون شک داشتن و از کارآگاه خصوصی میخواستن تا حقیقت رو مشخص کنه!.
دوست من شیوه منحصربفردی برای افشای حقیقت داشت که دستکم از نظر خودش همیشه کار میکرد. در قدم اول دوست من به فرد مراجعه کننده (یعنی فردی که به همسرش مشکوک بود) پیشنهاد میداد که در یک کلاس آموزشی یا سرگرمی ثبت نام کنه و این موضوع رو به همسرش هم اطلاع بده. مهم نبود چه کلاسی(ورزش یا بازی یا ...) فقط مهم این بود که همسرش مطمئن بشه که او در ساعات مشخصی از هفته خونه نیست و کلاسه...
دوست من قسم میخورد که این نقشه همیشه جواب میده. بعد از دو یا سه هفته که از شروع کلاس میگذشت دوست من در روز و ساعت کلاس همسر، شروع به تعقیب فرد مشکوک به خیانت میکرد و تقریبا همیشه هم اون آدم رو در حال خیانت غافلگیر میکرد.
یک انتقام کامل
من دوستی دارم که وقتی فهمید زنش بهش خیانت میکنه نقشه جالبی کشید. داستان از این قرار بود که زن دوستم با پسرعموش که او هم متاهل بود رابطه داشت و وقتی دوست من از این اتفاق آگاه شد یک تصمیم جالب گرفت.
دوست من تمام فامیلهاش از جمله همسر و پدر و مادر پسر عموی همسرش و البته والدین و دوستان زنش رو به یک مهمونی مجلل دعوت کرد. تقریبا زمان صرف شام بود که دوستم بعد از جلب توجه همه حاضرین در چشمان همسرش و البته پسرعموی همسرش خیره شد و با صدای بلند گفت که از رابطه اونا خبر داره. هیچوقت در زندگی چنان جنجالی ندیده بودم. جنجالی که در نهایت هم باعث طلاق دوستم از همسر خیانتکارش شد و هم باعث شد پسرعموش از زنش جدا بشه. آبروریزی برای خیانتکارا اونقدر بزرگ بود که بعد از این ماجرا قید رابطه با یکدیگر رو هم بزنن. نمیتانم لبخند رضایت دوستم در اون مهمونی رو فراموش کنم.
داستان انتقام یک سرباز
سالها پیش بود و من برای چندمین بار به عنوان یک سرباز به خارج از کشور اعزام شده بودم. در خوابگاه رفیقی داشتم که بیش از بقیه از داستان زندگی و رابطه مشکلدارش باخبر بودم. یک روز یک نامه و چند عکس به دست رفیق من رسید که از طرف نامزدش بود...
نامزد رفیقم نه تنها در این نامه پر از توهین و فحاشی به دوستِ سربازِ دور از خونه من خبر داده بود که با فردی آشنا مشغول خیانت به او شده بلکه حتی تصاویری از رابطهشون رو هم برای آزار دوست من براش فرستاده بود. دوست من خیلی زود تصمیم جالبی گرفت. او عکس مستهجنی که نامزدش برایش فرستاده بود رو به عنوان عکس کریسمس خودش و نامزدش ثبت کرد و آن عکس و نامه رو به عنوان کارت پستال کریسمس تقریبا برای تمام خانواده و اقوام و دوستان نامزدش فرستاد.
البته دوست من پس از شکایت نامزدش مجبور شد اندکی جریمه از طرف فرماندهمون تحمل کنه اما پس از توضیح داستان در نهایت همهچیز ختم به خیر شد.
اگر دو همسر دارید، تصادف نکنید
دوست من (خانم) چندوقت پیش یک پیام وحشتناک از بیمارستان دریافت کرد و فهمید که شوهرش دچار یک تصادف شده. در نهایت اما وقتی به بیمارستان رسید و خواست به عنوان همسر بیمار وارد اتاقش شود باخبر شد که همسر بیمار در حال حاضر در اتاق او حضور داره!
دوست من متوجه شد که شوهرش یک زندگی دوگانه کامل داشته و علاوه بر او و فرزندانش یک خانواده کامل دیگر هم در جای دیگری از شهر داره که البته اونها هم هیچ خبری از خانواده دیگر نداشتن. جزئیات اتفاقات رو براتون تعریف نمیکنم اما در همین حد بگم که هیچ انسانی دوست نداره در اون لحظه به جای شوهر خیانتکار و دروغگوی دوست من باشه!
همسر سابق من یک خیانتکار سریالی بود
همهچیز به جشن مفصل من (من یک مرد هستم) و همسرم(در حال حاضر همسر سابق) برای سالگرد ازدواجمون برمیگرده. من بعد از ماهها جون کندن و حسابی کار کردن بالاخره اونقدر پولدار بودم که بتونم خوب خرج کنم و از ته دلم دوست داشتم همسرم بعد از چند ماه سختی کشیدن (البته او در تمام این مدت کار نمیکرد و زندگی راحتی داشت) حالا بتونه بهترین چیزها رو داشته باشه. ما در هتل بودیم و بالاخره پس از خوردن گرونترین غذاها به اتاقمون برگشتیم....
همسرم خیلی زود از شدت خستگی به خواب رفت و صدای ممتد دریافت پیام از گوشیاش توجه من رو جلب کرد. باور کنید یا نه من نمیخواستم گوشیاش رو چک کنم اما اون شب این کارو کردم و سیلی از اطلاعات باورنکردنی من رو در برگرفت. اول از همه فهمیدم همسرم نه فقط در تمام طول آن شب بلکه در تمام طول چند ماه گذشته مشغول رابطه با فرد دیگری بوده وقتی پیامها و تصاویر رو دیدم تصمیم گرفتم تحقیق بیشتری بکنم.
خلاصه بگم که فهمیدم در طول چند سال زندگی مشترک ما، همسر من با بیش از 10 مرد رابطه داشته و حتی دستکم دو بار به خاطر رابطه با مردان متاهل باعث از هم پاشیدن زندگی مشترک و خانواده اونها شده! به خاطر انبوه اطلاعات و مدارک کار سختی برای جدا شدن از اون زن نداشتم و راستش حالا احساس رهایی میکنم.
و در نهایت داستانی از خیانت و قتل و زندان
قراره برای شما داستانی از زندگی خودم رو تعریف کنم که احتمالا براتون جالبه. من یک مرد هستم و همسر سابق من بعد از گذشت 6 ماه از ازدواج ما هنوز با نامزد سابقش رابطه داشت و من این موضوع رو بعدها فهمیدم. یک روز همسرم با گریه و وحشت با من تماس گرفت و به من خبر داد که نامزد سابقش رو با ماشین زیر گرفته و کشته.
وقتی بالاخره به اداره پلیس رفتم اونها تمام اسناد و مدارک و پیامهای همسرم و نامزد سابقش رو به من نشون دادن و من اونجا فهمیدم که در تمام طول زندگی مشترک کوتاهم در حقیقت به من خیانت میشده. ظاهرا بین همسر سابق من و نامزدش بالاخره مشکلاتی به وجود اومده و همسر خیانتکار من تصمیم گرفته که اون آقا رو با ماشین زیر بگیره که خودش داستان عجیبیه!
او در یک روز بارانی نامزد سابقش رو زیر میگیره و وقتی بدن او زیر لاستیکهای ماشین بوده ناگهان نظرش عوض میشه و تصمیم میگیره بیخیال کشتنش بشه. همسر سابق من برای بیرون آوردن نامزد مجروحش جک رو زیر ماشین میذاره و وقتی مشغول بیرون کشیدن او از زیر ماشین بود ظاهرا جک در میروه و ماشین مجددا روی بدن نامزد همسرم میافته که همین موضوع باعث آسیبهای جدی و در نهایت مرگ او میشه!
راستش من حتی دوست نداشتم همین اطلاعات رو هم داشته باشم و در همان اوایل به زندان افتادن همسر خیانتکارم از او جدا شدم. پلیس البته قتل رو عمدی تشخیص نداد و اون زن خیانتکار احتمالا بعد از مدت کوتاهی آزاد شده اما خوشبختانه دیگه به من مربوط نیست.
این 7 روایت تنها یک برش کوچیک از قصه درد آدما بوده...
همه ما میتونیم به شریک زندگیمون خیانت کنیم! اما چی میشه که خیانت نمیکنیم؟
حفظ یک زندگی و حفظ اعتماد و مسئولیتپذیر بودن در برابر یک آدم دیگه و احساسات و آینده اون آدمی که انتخابش کردیم، مهمترین کاریه که باید انجام بدیم.
خیانت میتونه روح آدم رو بُکُشه.