بعد سقطم هیچوقت فکر نمیکردم دیگه باردار نشم..الان موقع اذان هست خیلی دلم مره دوستدارم زار بزنم و التماست کنم خسته شدم از انتظار از سکوت خونمون..دلم صدای گریه وخنده نوزاد سالمی رو میخاد توخونه بپیچه و من با جان دلم بغلش کنم وحس مادری رو تجربه کنم کو چرا نمیدی چرا گاهی بندهاتو باچیزایی ک دوست دارن وامتحان میکنی بخدا من طاقت وصبر همچین امتحانایی رو ندارم..این تاپیک محض دلتنگی خودم بود
التماس دعا ازهمتون