مامان بزرگم بچه بوده خونشون دهات بوده اینا میرفتن حموم عمومی اینا
اون موقع خزینه بوده و حموما جن خیز
میگه کلید انداخت حمومی رفتیم تو یه زنه لب خزینه نشسته بوده موهاشو شونه میکرده پشتش به ما بوده
ترسیدن رفتن تو اون حالت رختکن مانند حموم دنبال حمومی بهش بگن برگشتن دیدن نیست
حاات قدیما خالی اینا ریاد میبستن