ما چندبار دعوت شدیم خونه یکی از همکارای همسرم
بعد واسه اولین بار رفتیم خونشون
خانمش کلا تو اشپزخونه بود یعنی ما اونجا بودیم ۵ دقیقم نیومد بشینه
اول ظرف شامو شست خشک کرد گذاشت کابینت
بعد چایی ریخت جمع کرد استکانارو شست
بعد ظرف میوه
بعد اشپزخونه رو تی کشید جارو کشید
چون قطع رابطه هستیم و با کسی در حد رفت و آمد صمیمی نمیشیم، مهمونی اینا نه میریم نه داریم
میزبان گذاشت رفت
خب بیچاره کار داشته دیگه برا شما بشور بساب کرده و اصلا بی احترامی نکرده
سیب زمینیارو پوست بکن سرخ کن قربونت برم فقط نسوزی هااا فدات بشم خیر ببینی :/
هردفعه میریم عین کوزت کار میکشه ازم
چندماهه نرفتم دیگ
دقیقا ماهم یه جا رفتیم دیدن سید،خانومه سید بود ینی عملا به خاطر اون رفتیم،دریغ از یه دقیقه که بیاد بشینه😑😶
نمیدونم بده یا نه ولی خونه عمم همه جاش کثیفه ترشی درست کرده بود توش سوسک های ریز داشت همه خونش سوسک داست لای نون تو لواشکاش همه جا
یکی از دوستام دعوتمون کرد برا شام چیزی درست نکرد خودمون غذا گرفتیم
خونه دوست دانشگاه همسرم خانومش انقد رفتارش زننده بود هی بهم میگف چقد بچه ای کوچیکی من دانشگام تموم شده بود توکنکوری بودی بالحن بد میگف ظرفاشم جم کردم میخواستم بشورم بالحن بد گف ظرفشویی دارم لازم نیس انگار حالا من ظرفشویی ندیدم😐طبق عادت رفتم سمت ظرفشویی ک پشیمونم کرد
کلا بد نگام میکرد وبه خالت مسخره کردن خرف میزذ باهام بیشترباشوهرم گرم گرفته بود
عجب 😁
منم یه جا برای اولین بار رفتم قبل شام تو اتاق که پوشکبچه رو عوض میکردم اومد شروع کرد از شوهرش بد گفتن آخرشم گریه کرد و گفت میخواستم بگم نیاین 😀 تا شام بده و بخوریم و بریم من انگار رو میخ طویله نشسته بودم . شوهرامونم دوست صمیمی ان مگه دل میکندن 😁
خونه کسی رفته بودیم ناهار..برای سه نفر آدم بزرگ و.چهار تا بچه دو تا رون مرغ پخته بود
