خواب ديدم زير عنبيه چشم چپم يه پارگي نصبتا كوچيك دارم كه ازش خون ميمود( قطره قطره البته) بعد چشمم رو ميبستم با دستمال خون رو پاك ميكردم ولي نه چشمم نه دستمال هيچ كدوم خوني نميشد با دقت كه تو آينه نگاه كردم ديدم يه مژه روي سفيدي چشمم هست گفتم اون رو بردارم خوب ميشه كه نشد بعد به خواهرم گفتم كه بيا باهم بريم دكتر گفت باشه بعد رفتيم دم در، قبل از اينكه در باز كنيم بريم بيرون دامادمون رو ديدم ( فوت كرده) كه پيرهنش رو زده بالا و فكر كنم مامانم آب گرفته روش و اون خودش رو داشت ميشست. خلاصه من و خواهرم و شوهرش رفتيم تو كوچه كه دامادمون شلنگ آب رو گرفت دستش و جلوي خونمون كه سيماني هست رو كامل شست طوري كه انگار كامل جلوي خونه هم غرق آب زلال شده بود و هم بيش از حد تميز شده بود امااااا يك سري نوشته و خط به رنگ سياه پيدا شد همون موقع برگشتم به همسرم گفتم نگاه چقدر تميز شد
خلاصه رفتم پيش دكترم منشي بهم گفتم اگر نميدونستي كه خيلي طول ميكشه و خود دكتر هم نميبينتت بازم ميومدي اينجا ؟ گفتم من غير از اينجا جايي نميرم و غير از دكترم اجازه نميدم كسي چشمم رو معاينه كنه بعد كه نوبتم شد برم داخل يه مقدار پول بيشتر دادم به منشي و اونم به كس ديگه گفت فقط بره دكتر خودش، دكترمم يه لباس پاره پوشيده بود( فقط يقه داشت و با بقيه پارچهجلوش رو پوشونده بود) درمورد اينكه چرا چشمم اينحوري شده حرف نزد و كلا خاطرات تعريف كرديم و بعد بهم گفت بعد از اينكه چشمت رو عمل كردم( من قبلا prkكردم) بهت گفتم خيلي خوشكل تَر شدي يادته؟ الان هم همونطوره هستي فقط خودت رو قبول كن و بخواه
بعدش هم چشم دردم كاملا خوب شد