2737
2734
سلام اگه کسی هست فقط نام دکتر و بیمارستان رو میخوام همین!

با تشکر
من بر عکس اونی که گفتی هستم و همش هم تقصیر دکترمه که فقط بخاطر پول سزارینم کرد ..

کاش میتونستم کمکت کنم عزیزم
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
سلام خانمی

من 20 روز دیگه مونده بود به زایمان که احساس کردمانگار نی نی اومده پایین و رفتم بیمارستان ام آر ای اونجا فقط یک معاینه کردن و آمپولی به من زدن و بعد گفتن اگه خونریزی کردی خبر کن و من که کاملا خوب بودم بی جهت گفتن حالا امشب بخواب بیمارستان ببینیم چی میشه ...بی هیچ سونو و آزمایشی منو اونجا نگه داشتن بعد که من بستری بودم و بی خبر و حالم هم خوب خوب شده بود که دیدم خواهرم اومد گفت میخوان سزارینت کنن .....من هم که وحشت زده شده بودم فقط گریه میکردم و شوهرم هم که مخالف شزارین یود بیچاره مخالفت کرده بود ولی دکتر پولکی من بهش گفته بود پس اگه رفتین خونه با مسولیتی خودتونه و شاید خونریزی پشت رحم کنه ....و ترسیده بود و برگه امضا کرد و سزارین شدم
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**
بعد هم پرونده شرح سزارینم که هیچی نبود و بعد شوهرم به دکتر گفته بود آخه چرا سزارینش کردین گفته بود آقا من اون روز اتاق عمل رو اون ساعت وقت گرفته بودم ...

شوهرم که هنوز از دکتر بد میگه و لعنتش میکنه ...منم حلالش نمیکنم ....

چون بین طبیعی و سزارین دنیا تا دنیا فرق داره ...آخه من برای دخترم طبیعی زایمان کردم و دیگه میخواستم این هم طبیعی باشه ////
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**
هر جا میخای بری برو بجز بیمارستا ام آر آی بد ترین بیمارستان هست که گاهی با کابوس خوابش میبینم ....

برای دخترم بیمارستان دنا بودم که حرف نداشت البته دنا 8 سال بیش بوده
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**
2738
چه غم انگیز!
من هم زود رفتم بیمارستان به دکترم گفتم ((از روی ترس)بعد از سه سانت دهانه رحمم که باز شد.......)

سزارینم کنید و اونم رفت به شوهرم گفت و شوهرم که مخالف سرسخت بود راضی شد کاش نشده بود

بیمارستان پارس هم بودم!!!!!!

و الان هم هیشکی حاضر نمیشه طبیعی
تو دستم که سر زده بودن و من خواب بودم وقتی که بیدار شدم دیدم دستم انگار باد کنک باد کرده بود .....پرستارها هم که بلا نسبت مثل سگ میترسیدن که شوهرم بره شکایت کنه ... همشون اومده بودن تا وقت ملاقات نشده دستمو میموشتن که ورمش کم بشه
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**
یکی از زنهای اقواممون البته اون در کویت زایمان کرده و الان 3 بچه داره بچه اولی سزارین و اون دو تا آخری طبیعی اورده
هیچ وقت به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم ،به مشکلتان بگویید من یک خدای بزرگ دارم**
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687