سلام خانما
از قبل تایپ کردم که وقتتون گرفته نشه
سال 89 من پیش دانشگاهی بودم تقریبا 17 سالم بود
خونه ما جفت خونه مادربزرگم بود که دخترخالمم که از خودم کوچیکتره و خیلی باهم صمیمی هستیم با مادربزرگم اینا زندگی میکنه
دخترخالم با یکی از پسرای همسایمون دوست شده بود منم چون خیلی میترسیدم یوقتی کسی ببینش هرجا میخواست بره حتی از دور دوست پسرشو ببینه باهاش میرفتم که مواظبش باشم