مثلا شب که چادر میزدن واسه خواب یه صداهای میشنیدن پا میشدن هیچی پیدا نمیکردن صب که پا میشدن میدیدن یه سری طلسم و جادو دور چادرشون که اخر سر هم یکی از پسرا غیب شد و داشتن دنبال اون میگشتن صداش و میشنیدن و لی خودش نبود که دنبال صدا کهمیرن میرسن به یه خونه متروکه بازم پیداش نمیکنن که اخر سر هم اون دختر و پسر بر اثر وحشت زیاد معلوم نشد چی شد دوبین افتاد از دستشون فیلم تموم شد
*** نیـــــــ*ــلا عشق کوچولوی من ***