2737
2739
سلام دوستان
سالگرد فوت مادر بزرگم نزدیکه
پریروز خاله ها خونه مامانم به این نتیجه رسیدن که همگی برن سرخاک و ناهار بخورن و برگردن یه عده بخصوص رو هم دعوت کنن برای ناهار
شبش من خواب دیدم مادربزرگم میگه من حالم خوبه فقط دوتا تیکه کاغذ کوچیک داشتم تو کوکوها مونده
(منم میدونم کوکوها بی معنیها) گفت بقیه کاغذها رو ریز ریز کردن ریختن دور عیب نداره منم گفتم آره
دیروز خالم زنگ زده که پسرها گفتن مسجد هم بگیرید
منم شبش خواب دیدم مادربزرگم دستاش باد کرده و سرش رو بستن رو تخت بیمارستان و حالش خوب نیست
نمیدونم به تصمیم گیری اینا ربطی داره یا نه
زمین گرد است جایی که به نظر پایان میرسد شاید نقطه ای برای شروع باشد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
خدا بیامرزتشون.مادر بزرگتون کوکو دوست داشت؟شاید بهتره تو احسانی که میکنید کوکو هم باشه ، حتی به مقدار کم!

در مورد خوابتون هم با بچه هاش صحبت کنید ، شاید بی معنی باشه ولی باعث آشتی و رفع کدورت بشه
ممنون میشم از پیجم حمایت کنید: @abjinanaz                                           
2738
یه فاتحه براشون خوندم
خدا همه امواتو رحمت کنه منم خواب بابامو زیاد میبینم
حالا یه نماز براشون بخون یه احسانى بده،( هرچند کوچیک)
من قبل از اینکه مامان بشم کى بودم؟ چى بودم؟ اصلاً بودم؟

یه چیزیش پیش کسی مونده که راضی نیست

حتی شاید یه آلبوم خانوادگی باشه

یا یه تیکه لباس

شاید یه کار ناتموم هم باشه

و اینکه مسجد رو نگیرین با پیش نماز اون مسجد یه مشورت بکنین

ریشه اعتقاد از آنجا خشک میشود که بخواهند تحمیلش کنند ... برتولت برشت 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز