من ۲۹ سالم تموم شده رفتم تو سی سال
یکی از فامیلای خیلی دورمون دخترش دو سه ماه پیش تو سن ۱۸ سالگی عقد کرده خبرش رو ما امروز شنیدیم
تو خونمون مامانم و خالم داشتن راجع به اونا حرف میزدن بعد یهو خالم برگشته به من میگه از اون یاد بگیر تو ۱۸ سالگی تشکیل خانواده داده تو سی سالته هنوز خواستگاراتو رد میکنی
من گفتم خاله این مقایسه اصلا درست نیست آدم ناراحت میشه من هنوز واقعا به کسی علاقه مند نشدم باید یکی به دلت بشینه تا باهاش ازدواج کنی دیگه
گفت چیه حرف حق تلخه؟ از اون روز خبر ازدواج هر کی رو میشنوم حس بدی پیدا میکنم
من آدمی بودم که حرف دیگران برام مهم نبود نمیدونم چرا اینطوری شدم نگرانیم درسته یا نه