2733
2734
اخ اخ امروز یک اهنگ از سعید مدرس به اسم با من راحت باش شنیدم رفتم تو دوران جوانی و زمانی که 22 الی 23 سالم بود و از شوهر اولم طلاق گرفته بودم و دانشجو بودم چقدر خوشگل و خوش اندام بودم..چقدر شاد و پر انرژی..انگار نه انگار که یک زندگی شکست خورده را پشت سر گذاشتم..صدای قهقهه هام تو دانشگاه معروف بود...شیطنت هام....و بعد اشنایی با همسرم...چقدر خوب بود...چقدر خوشحال بودم که شوهرم من رو پسند کرده و دوستم داره...هیچوقت فکرش را نمیکردم این پسر مغرور که دوست پسر عمه ام بود اینقدر از من خوشش اومده باشه...چقدر کیف داشت با دوستهام ارایش میکردیم ....یک رژ لب که میزدم انگار دیگه زیباترین ملکه جهان بودم...نگاههای تحسین امیز...اس ام اس های عاشقانه که ثانیه به ثانیه بین من و همسرم رد و بدل میشد ....شب به امید اینکه صبح بشه و اون رو ببینم میخوابیدم...چقدر مامان و خواهرام باهام مهربون بودند...فقط و فقط این وسط مرگ ناگهانی و جای خالی بابای عزیزم بابای مهربونم خالی بود و غمگینم میکرد....شب تا صبح گریه کردنها ..دعواها...عاشقی ها...درس خوندنها...تو سر و کله بچه ها زدن...دوستهام...هوای پاییزی تبریز....خدایا دلم برای جوونی هام تنگ شده...احساس میکنم دارم وارد سرازیری میشم...دیگه داره 34 سالم میشه و خوب مسلما حوصله شیطنت های قدیم را ندارم...و اینکه یک دختر دارم و یک شوهری که واقعا خوبی و مهربونی اش را بهم ثابت کرده...خوب الان دیگه من زخم مری دارم و شاید تنبلی تخمدان و خوب 23 کیلو اضافه وزن که در حال کم کردن هستم انشالا ...اما امروز بد جوری بد جوری دلم یاد اون روزها را کرد...دلم برای خودم تنگ شد...برای هیجانات الکی و شادی ها و دلخوشی های کوچکی که داشتم......دوست دارم شما هم برام بنویسید ...و اگر هم جوان هستید واقعا قدر این سن و سال و عشق و عاشقی ها را بدونید...شما چه احساسی دارید؟
یادش به خیر منم 32 ساله هستم و دلم برای اون روزها هم تنگ شده
اما امروز هم جوونیم و باید شادی کنیم و پر انرژی الکی خوش باشیم چون تو 40 سالگی به امروز فکر می کنم من هنوز فکر می کنم خیلی کم سن هستم عزیزم
بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2731
اخی من اینا رو خوندم دلم گرفت من 24 سالمه ولی هیچ وقت نه بچه گی کردم نه جوونی بابای من خیلی سختگیر بود و من خیلی بیشتر از سنم و زودتر بزرگ شدم و همیشه هم برای همه دوستام و خواهر برادرام مامان بودم الان خودمو می بینم میگم چقد حیف شدم دلم میخواد شادتر باشم شیطونی کنم ولی همه ازم یه جور دیگه توقع دارن سیمین جون مرسی تایپیک خوبی باز کردی ...................
نسیم بانو و الهام قدر سنتون را بدونید بهترین سن برای تجربه زندگی و عشق هست...یادش به خیر....یاس خاکی جون هر سن و دوره ایی ادم یک حال و هوای مخصوص به خودش را داره..دیگه تکرار نمیشه
منهم در سی و چهار سالگی هستم و تازه دارم یه کوچولوی دیگه به دنیا میارم تازه فکر می کنم که باید کلی انرژی داشته باشم برای بزرگ کردن بچه هام . منهم دوران جوانیم رو خیلی دوست داشتم اما بنظر م همین که این دوران رو به سلامتی طی کردم درسم رو خوندم کارم رو دارم همسر خوبی دارم و از همه مهمتر دختر عزیزی که تمام زندگیمه هر روز خدا رو شکر می کنم. از اینکه در دوران جوانی ، جوانی کردم و خوش بودم راضی هستم و ابدا دلم نمی خواد به اون دوران برگردم هر دوره از زندگی شیرینی های خودش رو داره مادر شدن و مادر بودن برای من بزرگترین نعمتی هستم که دارم و ازش لذت می برم سختی ها و مشکلات تو هر زندگی ای هست اما مهم برای من مبازره برای داشتن یه زندگی بهتر و در مواقع ناتوانی کنار اومدن با اونها و پذیرفتنشون هست. با نگاه به پدر و مادرم که حالا در دهه ششم زندگیشون هستن و عشقی که به دیدن نوه ها دارن می بینم که هنوز به امید خدا راه درازی پیش دارم
سیمین جون مهمترین چیز در زندگی خاطره است ...منم مثل تو عاشق 20 سالگیم هستم ...هروقت دلم میگیره یاد اون روزهای خوب می افتم .
اون روزها هیچ وقت تکرار نمیشه ...فقط خاطره هامون مونده وبس ...ولی همین یادآوریش کلی بهمون آرامش میده !
سیمین جان... حرفت کاملاً درسته "هر سن و دوره ایی ادم یک حال و هوای مخصوص به خودش را داره..دیگه تکرار نمیشه" پس تو هم قدر همین روزاتو بدون..... *********************** ******************************** رابیندرانات تاگور یه جمله داره که من خیلی دوسش دارم.. """ گریه کنی اگر که خورشید را از دست داده ای ، ستارگان را نیز از دست بخواهی داد"""
چه جمله قشنگی نارسیس جون...اره واقعا...الهام باور کن من وقتی جوون بودم هیچوقت فکر نمیکردم یک مادر تا چه حد بچه اش را دوست داره...اما الان شاید صد برابر بیشتر قدر مادرم را میدونم و میفهمم چقدر برای بزرگ کردن ما سختی کشیده....
سیمین جون اولا" خدا پدرتونو بیامرزه بعدم 34 سال سن که سنی نیست..هنوز کلی جوونی اضافه وزنم راهش رژیمه پس اینم درست میشه زخم مری و تنبلی تخمدانم درست میشه علم همینجوری داره پیشرفت می کنه دیگه!!اگرم شیطونیات کم شده همش به خاطر دغدغه های زندگیه سیمین جونم..مهم اینه که با شوهرت و بچه هات خوش باشی
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   reyhanehbanoo  |  19 ساعت پیش
توسط   پارک_پرین_اعظم  |  18 ساعت پیش