آی گفتی. منم این هفته کارگرم نیومد ظرفشویی ام هم خراب شده بود یعنی پدرم در اومد
بچه تو شکمم بیچاره همش ملق می زد.
افطار هم خواهر شوهرم مهمون داشت بعد افطار رفتم اونجا نا نداشتم از جام بلنند شم
تا حرف میزنی مادرشوهرم میگه پس ما چی بگیم اون زمان با هفت تا بچه ال می کردیم و بل می کردیم