تصور کنید پنجاه سال پیش از کودکان دبستانی در یک دهکده دور در ایران خواستهاند که دربارهی مترو انشا بنویسند. در ضمن معلم برای آنان توضیح داده است که مترو گونهای از حمل و نقل است که در زیر زمین جریان دارد. چند نمونه از انشاهای نوشته شده را در زیر میخوانیم.
1- من در ابتدا باید بگویم که مترو حیوان مفیدی است. مترو حیوانی است که در زیر زمین زندگی میکند و آدمها برای بارکشی و سواری از آن استفاده میکنند. حتی این حیوان آنقدر مفید است که شیر و پهن آن هم در شهرهای خارج استفاده میشود. حتی مردم خارج برای شخمزدن زمینهایشان آن را به خیش میبندند.
مترو حیوان نجیبی است چون میگویند مردم چند نفری پشت حیوان مینشینند؛ ولی آخش هم در نمیآید. نه مثل خر مش عباس که دیروز ما سه نفری پشتش نشسته بودیم، آنقدر نانجیبی و لگدپرانی کرد که هر سهتامان بر روی زمین افتادیم. پدرم میگوید اگر مترو به روستای ما بیاید تمام علوفهمان را یک روزه میخورد. ولی عوض آن با گوشتش میشود همهی مردم شهر را سیر کرد. پدرم میگوید خوردن گوشت مترو مکروه است. حکم گوشت خر را دارد. من به پدرم میگویم بیا گاوهایمان را بفروشیم و مترو بخریم.
پدرم میگوید چیزی که زیر زمین راه برود؛ به دردمان نمیخورد و به درد همان خارجیها میخورد که هیچ چیزشان شبیه آدمیزاد نیست. ما از این انشا نتیجه میگیریم که مترو حیوان خوب و به درد بخوری است و هر کس یک جفت از آن را باید داشته باشد.
2- بر همگان واضح و مبرهن است که مترو یک نوع کرم خاکی بزرگ است که در زیر زمین تونل میکند. شاید هم یک نوع جانور موذی که در قناتهای خارج وجود دارد. مردم آنجا پول میدهند تا سوار این جانور شوند؛ ممکن است یک روز مترو زمین ما را بکند و از روستای ما سر در بیاورد. ما آن وقت باید با بیل آنقدر مترو را بزنیم یا بمیرد و فرار کند؛ چون مترو زمینهای کشاورزی ما را خراب میکند و احتمال دارد آب قنات را نجس کند.
پدرمان میگوید من اگر مترو را ببینم، میفرستمش خانهی کدخدا را خراب کند که خانه خرابمان کرد. ننهمان میگوید مرد این حرفها را نزن، یک وقت به گوشش میرسد. پدرمان میگوید من توی خانهی خودم هم نمیتوانم حرف بزنم؛ آخر از کجا میشنود. ما آرزو داریم اگر یک وقتی مترو به روستای ما آمد؛ خانههای بین خانهی ما و خانهی حسن اینها را خراب کند تا ما با هم همسایه شویم. ما از این انشا نتیجه میگیریم که مترو جانور موذی و به درد نخوری است و روستاها را خراب میکند.
3- من باید در مورد مترو بگویم که آنچه بر همگان واضح و مبرهن است این است که این جانور مال از ما بهتران است که در زیر زمین زندگی میکند. و ما نباید به آن فکر کنیم؛ چون از ترس شبها خوابمان نمیبرد و حتی نمیتوانیم شبها تنهایی دست به آب برویم. اجنهها شبها سوار مترو میشوند و تمام زیر زمین را میگردند و اگر کسی شبها آب جوش به زمین بریزد؛ مترو را میسوزاند و اجنه هم او را نفرین میکنند و او دیوانه میشود.
مش حسن میگوید یک شب در درهی جنی باغش را بیل میزده که یک دفعه بیلش به مترو گیر میکند و مترو از زمین بیرون میآید و او را تا ده دنبال میکند. مش حسن مترو را به ظفر جنی قسم میدهد که او را ول کند و مترو هم به او میگوید که دفعهی آخرش باشد که شبها باغش را بیل میزند. مش حسن میگوید از آن شب به بعد هر شب خواب متروی عصبانی را میبیند که دنبالش میکند. مش حسن ما را نصیحت میکند که دست از سر مترو برداریم و انشایش نکنیم. ما به او میگوییم که این موضوع را آقا معلممان داده. مش حسن میگوید آقا معلمتان غلط کرده با تو! مرتیکه فکر میکند حالا که از شهر آمده میتواند هر چه خواست توی کلهی بچههای ما فرو کند.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که دربارهی مترو نباید انشا بنویسیم. چون اگر این کار را بکنیم از ما بهتران ما را اذیت میکنند و حتی اگر معلممان هم گفت، این کار را نباید بکنیم...