2737
2739
عنوان

داستان من و دوستم.....😥😥

790 بازدید | 22 پست

من یه دوست صمیمی چهار ساله دارم...کلی با هم مچ هستیم ..و رفت و آمد خانوادگی داریم

بچه هامون هم سن هستن

من خیلی زیاد محبت ش میکنم..همیشه خودش هم میگه تو بیشتر بدرد من میخوری تا من برای تو...

خلاصه اون یه سری رفته کربلا..با کاروان با هواپیما

با شوهرش

هر سری به من میگه بیا با هم بریم..مجردی با هواپیما

ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

بریم کربلا

من تا حالا نرفتم

گفتم من بخوام ۵ تومن بدم هواپیما .خوب با اتوبوس با هم میریم..با شوهرم

اونم میگفت عمرا من با اتوبوس بیام

از قضا من با یه کاروان آشنا اسم نوشتم.به اونم نگفته بودم.بعد اون هی میگفت نمیای بریم...من گفتمش من اسم نوشتم...گفت پس منم میام

ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....

با اجازه استارتر. ..

چه جوری تاپیک حذف میشه.انگار دیگه حذف نمیکنن؟

باید حذف کنم

هرکدام از نی نی یارا میرم از حذف چیزی ننوشته

لتفا راهنماییم کنین

صلی الله وعلیک  'یا ابالحسن یا علی ابن ابی طالب علیه السلام

آقا از قبلش بگم

این خیلی توقعش بالاست...هیچ آدمی رو دماغ نمیاره..همش میگه اینا بدرد نمیخورن..اینا فلان و بهمان هست

وقتی می‌ره مسافرت هتل و غذا خیلی براش مهمه

یبار رفته بود مشهد...از اینجا به من گفت به قوم و خویش تون بگو برام ما هتل بگیره

از فرودگاه ماشین میاد دنبالشون و میرن و یه شب تو هتل میمونن که بدرد نمیخوره...زنگ میزنن عذرخواهی بهه آشنای ما و میرن جای دیگه

و من کلی خجالت زده و نادم که چرا براش قبول کردم هتل رزرو کردم😥😥

ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....

آقا وقتی گفت می‌خوام بیام کربلا گفتم حالا حتمی هست و فلان....گفت اره

گفتم من اینا رو نمیشناسم و نه جاشون و تضمین میکنم نه چیزی ...بهتره بدونید من با شوهرم بودم و اون تنهایی

ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....
2740

خلاصه چند روز مونده گفت دخترمم بیاد..رفت ویزا اسم نوشت براش

چندبار آشنای ما پرسید حالا واقعا میخواد بیاد گفتم آره

گفت خوب باید پول بده

گفتم بعد میده

اونم رو حساب حرف من ازش پول نگرفتن

سه چهار روز مونده به رفتن ویزای دخترش نیومد گفت نمیام،زیر بار خسارت نرفت

من چیزی نگفتم

ولی گفتمش چون اونا رو نمی‌شناختم و بخاطر خودت از اولش راضی نبودم بیای

آقا عصرش تو گروه اعلام کردن سفر افتاده یه هفته عقب

اینم به من زنگ زد،دیدی من پیش خدا یکم ابرو دارم..خدا به اندازه نیت آدم ها نگاشون میکنه


ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....

اینقدر دلم گرفت از حرفش

اون گفت ناراحت شدم که گفتی از اول دوست نداشتم بیای،گفتم بخاطر خودت بوده که میای و یهو پسندت نیست اذیت میشی

ولی اون چرا به خودش اجازه داد به من بگه خدا به اندازه نیت آدم ها نگاشون می‌کنه

یعنی من لیاقت نداشتم برم کربلا

یعنی من دعا کردم نری😥😥

اینهمه سال خوبی های بیشمار من رو در حق خودش ندید فقط همین حرفمو گرفته

از دیشب تا حالا گریه میکنم

اینقدر من محبت شون میکنم.که بچه هاش من و بیشتر از خودش دوست دارن


ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....
از قدیم گفتن خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ولش کن این دوستی ها رو خودت و شوهرت برین و اهمی ...

دیگه انصراف دادیم،بخاطر مدرسه بچه ها😥😥

می‌خواستیم چند روز تعطیلی بریم

بخدا آدم باید دور دوست و اینا رو خط بکشه..زندگیش و ارامشش خراب میشه

ای جان جهان...جان در تن من چکار دارد بی تو....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز