سلام بچه ها/میشه کمکم کنین؟من بلد نیستم به شو شو محبت کنم.یعنی خودش اینجوری میگه.البته خودشم چندان محبت کن نیست ها ولی من میخوام یه تغییر اساسی تو زندگیمون ایجاد کنم اخه خیلی سرد و بیروح شده...
آره واقعا آرامیس من ازدواج نکردم هنوز ولی من تو روابط چیزی که اذیتم میکنه اینکه وقتی مثل خودت همه جوره از همه زندگیم میزنم برای کسی که دوستش داشته باشم و میخوام همین رو هم ببینم از طرف مقابل .... هی هی هی ...
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
اصلا به شوهر نباید زیاد توجه کنی من واقعا بعد سه سال به این نتیجه رسیدم . الکی حرص بخوری وهی بخوای نازشو بکشی لوس میشه
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
امروز یه دعوایی باهاش کردم که خدا میدونه حتی کار به کتک کاری رسید . تا حد انفجار عصبانیش کردم بعد منو هل داد که برم پایین ولی میخندیدم اونم همین طور حرص میخورد و من هم بلند میخندیدم (مثل جادو گرا) بعد اومدم بالا دوباره بهش فحش دادم ویکی محکم زدم تو شکمش (روزه هم داره که بخوره تو سرش) و الآن هم با هاش قهرم . براش افطاری درست نمیکنم که بمیرهههههههههههههههههه از گرسنگی!!!
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
دیگه خسته شدم . مهم ترین علت دعوامون دخالت پدر شوهرمه. نفرینش نمیکنم فقط دعا میکنم خدا هدایتش کنه
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
عجب....به نظر من هر چیزی باید در حد تعادل باشه...اینکه خیلی با خشونت و بی احساس باشی درست به همون اندازه بده که دائم در حال بذل محبت های بی جا باشی....مهم ترین مسئله حفظ اعتداله....اگه منظورتون روش های ابراز محبت هست من فکر می کنم بهتره قبول کنیم که آدم ها با هم فرق دارن و زندگی ها هم فرق دارن و نمی شه برای همه یه نسخه پیچید....اما یه سری مشترکات هم هست...مثلا من با بررسی که دربین آقایون دور و برم کردم متوجه شدم که اکثرا از اینکه خانومشون برای علایق اونها احترام قائل بشن لذت می برن....منم طوری با همسرم رفتار می کنم که به علایق شخصیش برسه مثلا استخرش رو بره....فوتبالش رو بره....جلسات ماهیانه ی دوستانه شون رو معمولا باهاش همراهی می کنم...
آره فاطیما جان الآن که دوباره پستمو خوندم کلی خندم گرفت که چی کارا کردم !!!!!!!
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
ارامیس جان ومریم و همه اونایی که میگین محبت کردن به شوهر باعث لوس شدنش میشه باهاتون موافقم ولی خونواده شوهر من خیلی زرنگ و با سیاست تشریف دارن و اگه من نتونم شوهرم رو با محبت وابسته به خودم کنم سریع میره طرف اونا از بس که اونا زبون بازن .راه دیگه ای برای نگه داشتن شوهرم تو تیم خودم بلد نیستم.نمیدونم چطوری بعضی خانما از اووووووون راه شوهرشونو رام میکنن من که بلد نیستم هیشکی هم نیست یادم بده!
سلام فاطیما جون . بهت حق میدم . امان از دست خانواده شوهر من که هنوز باهاش آشتی نکردم . دلم تنگ شده برای حرف زدن باهاش اما حتی بهش نگاه هم نمیکنم . اون موقع از تو شیشه بوفه داشتم انعکاس چهره شو نگاه میکردم!!!!!!! دلم براش سوخت .
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.