2733
2734

سلام خواهرا تاحالا واستون پیش اومده احساس کنین آخر زندگیتونه دیگه؟؟دیروز واسم اتفاق افتاد مردم و زنده شدم

موضوع از این قرار بود که ما توخونمون تعمیرات داشتیم خونه مامانم هستیم شوهرم بهم گفت شب مهمونی دعوتیم عصری میام دنبالت بریم 

منم هول اینکه باید دوش بگیرم حتما خونه مامانم اینا خیلی شلوغ بود و مهمون زیاد داشتن آبگرمکن هم خراب بود آبجی بزرگم گفت برو خونه ما حموم کن هیشکی خونه نیست این آبجیم تازه رفتن اون خونه  مجتمع مسکن مهره توی یه مجتمع بزرگم هستن چون تازه سازن تکی و توکی توی هر بلوکی میشینن منم بار دومم بود اونجا میرفتم شوهرمم اونجارو بلد نبود گفتم ادرس میدم بعدا بیاد اونجا لباسامم برداشتم گفتم از همونجا میپوشم میرم

چشمتون روز بد نبینه بلوکشون خالی خالی بود یه نفر تو بلوک ۷طبقه نبود منم رفتم حموم خواستم بیام بیرون دیدم در حموم از بیرون خود بخود قفل شده منم مشکل تنگی نفس دارم دریغ از یه سوراخ ریز واسه نفس کشیدن 

گوشی موبایلمم نبرده بودم توحموم به کسی خبر بدم هرکاری کردم در باز نشد هر چی جیغ کشیدم فریاد زدم فایده نداشت دیگه داشتم از پا درمیومدم نزدیک۱ساعت و نیم تو حموم بودم گوشیمم از پشت در همش زنگ میخورد 

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس .

نمیدونم واستون پیش اومده یا نه 

آدم احساس میکنه آخر خطه دیگه از بی اکسیژنی داشتم نفس نفس میزدم شوهرمم اونجا رو بلد نبود بیادش خواهرمم به غیبت طولانیم شک نمیکرد که بیان سراغم فک میکردن با شوهرم رفتم مهمونی😥😥😥😥

2731

انقد التماس کردم و خدارو قسم دادم گفتم اینجوری نزار بمیرم امام حسینو با صدای بلند صدا میزدم درشون جنس چوب گردو بود زورم نمیرسید بشکنمش هیچ پنجره و شیشه ایم نداشت

تا یدفه چشمم افتاد به یه سنگ پا

شاید خیلی مسخره بنظر بیاد

۷ ماه باردار بودم تنها تو خونه جلو تلویزیون داشتم هندونه میخوردم یهو پرید تو گلوم 😢

نمیتونستم نفس بکشم نمیتونستم سرفه کنم هیچی هیچیییی

چهار دست و پا خودمو رسوندم به در و قفلشو باز کردم ک اگه مردم بتونن بیان زودتر ببرنم بچرو از شکمم در بیارن ک زنده بمونه 😢 مرگ بود... خود مرگ 😢😢

دیگه تسلیم شده بودم و دراز افتاده بودم که یهو یه سرفه اومد... همون راه گلومو باز کرد.خدا هوامو داشت و گرنه من ک داشتم میمردم

🍃
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687