سلام
برادرم و خانمش و بچه هاش رفتن مکه البته با پدر و مادرم
وقتی رفتن برادرم رسما ازم خداحافظی نکرد
خونه همه فامیلهای خانومش و بزرگای فامیل خودمون برای خداحافظی رفت
از اونجایی که خونه پدرم میشینن زنداداشم هم تو پله ها که منو دید ازم خداحافظی کرد اما برادرم نبود منم از برادرزاده هام خداحافظی کردم و گفتم به باباتون بگید بیاد ازش خاداحافظی کنم گفتن بابامون نیست منم اومدم خونمون چون بچه کوچیک دارم گفته بودم نمیرم فرودگاه
هرچی منتظر شدم بهم تلفن هم نزد که خداحافظی کنه شوهر من از ساعت 4 صبح باهاشون رفت فرودگاه
برای برگشتشون هم شوهر من از ساعت 3 صبح رفت فرودگاه اما پروازشون تاخیر داشت تا ساعت 9 صبح تو فرودگاه موند تا اوردشون
وقتی برگشتن برادرم گفت من سرما خوردم باهام روبوسی نکرد
عصرشم یه بسته اورد گفت اینم سوغاتی شما
زمین گرد است جایی که به نظر پایان میرسد شاید نقطه ای برای شروع باشد