من یه دختر ۸ ساله دارم که اونم با کلی سختی و زحمت به دست آوردم بعد چند تا سقط تو هفته های بالا ، در دوران بارداری هم باید استراحت مطلق و روزی شش هفت تا آمپول و شیاف و عمل سرکلاژ و دیابت بارداری و یبوست خیلی شدید بارداری و حالت تهوع و سرگیجه و استفراغ و ......... خلاصه کلی مشکلات دیگه درگیرش می شم، تصور کنید از روزی که باردار می شم می رم خونه مامانمم استراحت مطلق و .... تا آخر.
چهار سال پیشم فقط به خاطر دخترم باردار شدم و زایمان کردم که متاسفانه نوزادم رو تو ۱۸ روزگی به خاطر سهل انگاری دکتر (علت رو لطفا نپرسید یادآوریش برام سخته) از دست دادیم. از اون روز واقعا من از ته دل نمی تونم بخندم و فراموش کنم.
امسال گیر داده به من که بچه دوم رو بیار، منم واقعا خیلی ناراحت می شم ، فقط چند بار گفتم شوهرم گفته همین یه دونه برامون کافیه، پریشب خونه شون بودیم، چون قرار بود برن مکه....