2726
عنوان

مامانهای آبان 92+ نی نی های ناز و سالم و باهوش

| مشاهده متن کامل بحث + 1218382 بازدید | 15785 پست
سلام مامانا خوبین؟نینی ها خوبن

ساحل جون:
ممنون از لطفت من نصف احساسمو نتونستم بنویسم گلم.بله دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان بزرگترین دسته عزادازی کشوره اگه سرچ هم بکنی نتیجه اش همینه. حتما برات دعا میکنم اون روزا هم یادم بنداز. این دسته رو تلوزیون مستقیم پخش میکنه من با اینکه از پشت بوم خونمون کامل میشه دید همیشه از تلویزیون نگاه میکنم میتونی همزمان خودت هم حاجتتو از امام بخوای انشااله اگه صلاح باشه روا میشه. خیلی ها میان زنجان برا حاجتشون اگه کسی از خانواده خواست تشریف بیاره باید از ماه قبلش هتل رزرو کنه چون اون روزا نه بلیط به مقصد زنجان پیدا میشه نه هتل و مسافرخونه ای جای خالی داره.اگه روزای زایمانم نبود با کمال میل خونه خودم از مهمونای امام پذیرایی میکردم.
ساحل جون با این همه پارازیتی که دور و برمون مرحمت فرمودن فکر نکنم گوشی تلفن ضرری داشته باشه. طفل معصوما دلم کباب میشه وقتی میبینم بیگناه زیر این همه اشعه هستن.خدا ازشون نگذره.

جانسو جون
چشم عزیزم من دعا میکنم. البته روز زایمانم احتمالا همون روزا باشه ولی حتما به یاد شما و خانواده محترمتون خواهم بود شما هم توضیحاتی که برا ساحل جون نوشتمو بخونید عزیزم.

قو جان:
به به سلام مامان خانم دلمون تنگ شده بود برات عزیزم. بسلامتی و به مبارکی انشااله حتما اتاق دخترت هم مثل خودش ماه شده. انتخاب پرده واقعا کار سختیه من که برا خونه حدود یه ماه طفلی مامانمو از نفس انداختم تا بپسندم البته زحمت دوختن همهشونو هم مامان جونی برام کشیدن و دستای مهربونشو بوس میکنم اون موقع باردار نبودم برا یکی از اتاق خوابا که میخواستم اتاق بچه باشه یه پرده ارزون از حراجی گرفتم (ترک بود ولی چون 6 متر ازش مونده بود میداد متری 6000 تومن) منم از قضا همون قدر لازم داشتم و همونو خریدم که بعدا برا اتاق بچه یکی دیگه بخرم ووقتی نصب شد انقدر خوشگل شد که نگو اتفاقا به اتاق بچه هم میخوره حریر لیمویی خیلی روشن که دو ردیف گل زرشکی روشه و یه ردیف گلها کوچیکن یه ردیف گلها درشت. چون نینی پسره احتمالا اتاقشو سبز و لیمویی کنم و اونوقت پرده رو هم عوض نمیکنم. (اگه انگشتام مثل دهن آب داشت الان کف کرده بود)لگدهای نینیه منم خیلی نیست همون مثل ماهیه.نگران نشو عزیزم تو از الان این همه نگران میشی بعدا که بزرگ شد چکار میکنی دختر؟

زهرا خانم عزیزم:
درسته بچه های ما روزای عزاداری امام حسین بدنیا میان ولی اون روزا کل کوچه ها و خیوبونا پر از معنویته و پر از رفت و آمد اماما و فرشته ها انشااله که امام حسین و حضرت عباس به بچه هامون نظر کنن.

بی همتا جون:
خدا دخترتو و پهلوهاتو برات حفظ کنه خواهر.

عاطفه جون:
ای جان چقدر قشنگ بود چقدر بچه به مامانش وابسته است خدایا مادرارو برا بچه هاشون حفظ کن و بچه ها رو هم برا اونا سالم و صالح نگه دار.من با پسرم حرف میزنم و دلم میخواد صدامو بشنوه. چند روز پیش که خونه در کمدامو نصب میکردن رفتم خونه مامانم اینا تا پسرکم اذیت نشه و اعصابش تو اون همه سر و صدا خورد نشه.

شیوانا جون:
عزیزم بهت تبریک میگم که بعد 6 سال نینی دار شدی واقعا خوشحالم خدا برات حفظش کنه. مامانایی مثل شما بیشتر قدر بچه هاشونو میدونن. ما همسایه ای داریم که الان سنشون بالاست تعریف میکردن که بعد چند سال از عروسیشون بچه دار نشدن و شنیدن که خواهرشوهراش با هم حرف زدنی میگفتن برن برا برادرشون یه زن دیگه بگیرن(مال حدود از 40 سال پیشه ه الان کسی از این کارا نمیکنه ) خلاصه محرم بوده و دسته حسینیه داشته از سر کوچه رد میشده و این خانم همسایه ما داشته گریه میکرده و از خدا بچه میخواسته. یکی زنگ در خونه رو میزنه میره دم در میبینه یه آقاست که دست نداره و پنج تا بچه دور و برش هستن همسایه ما میترسه و میخواد درو ببنده که اون آقا بچه هارو هل میده داخل. خانومه میگه قیافه یه دختر کوچولو هنوزم یادشه و بعد خانم بچه دار میشه 5 تا بچه میاره دختر آخرش همون قیافه دختر کوچولوئه بوده. و اون آقا هم حضرت عباس بوده. بعد اون ماجرا هر سال روز تاسوعا نذری میده. امیدوارم خدا به همه اونایی که نینی میخوان مثل شما نینی های خوب و سلامت بده

قند عسلک جون:
ماجرایی که برا شیوانا نوشتم بخون. ناشکری نکن عزیزم. دختر برکته. دختر مثل فرشته است وقتی تو خونه راه میره مثل اینه که فرشته ها تو خونه قدم میزنن.نمیدونم چرا انقدر رو پسر تاکید داری. شاید دلیلی داره.
همه بر سر زبانند تو در میان جانی **** چه مکانی بهتر از جان که تو در میان آنیLilypie Second Birthday tickers
سلام به همگیییییییییییییییییییییییی
دیروز بالاخره در مورد روروئک تصمیم نهاییم رو گرفتم. قصدم خریدنش نبود اما بس که این همسری من عاشق اون روروئکه شده بود سفارش دادیم بیارن.
اما خوب خوبیش اینه که کار واکر و جامپر رو هم میکنه و یه داستان دیگه هم میشه که راستشو بخواین خوب درکش نکردم.
طبق معمول ببکو خریدم.قراره تا آخر هفته بیاردش اگه بد قولی نکنه. البته یکی توو مغازه اش بود. اما دلم چرک بود که اونو بخرم.

بی همتا جون
قابلتو نداشت. از وصفت کلی حال کردم.

میس ماری جونم
ینی میگی فقط منم که میتونم مثانه مو از رو پوست پیدا کنم؟؟؟
تا امروز فکر میکردم یه موضوع عادیه. الان دارم از خودم ناامید میشم. سعی میکنم یکیو پیدا کنم که یه عکس از من بگیره امروز.که بذارم اینجا.
در مورد کمربند من خیلی راضیم. چون دو تیکه هم هست من بیشتر وقتا پد زیر شکمشو میبندم.که گرما اذیتم نکنه. یه جوری با سنجاق اون زیر میرا وصلش میکنم دیگه!!!!

آیسا جونم
من نمیدونم الان شکمم اندازه تو بید یا نه؟ واستا !!!! هر جور شده امروز یه عسک از خودم در میکنم.

ساحل جون
در مورد اضافه وزن کنترل نشده یکی از اقوام من خیلی درگیر بود. دکترش بهش یه سری ورزشای بارداری سبک داد که میزان کالری سوزوندنشون مشخص بود. بعد آب هم مبخورد میزان کالریش رو ثبت میکرد.ینی مثلن روزی که باید 800 تا دریافت میکرد و 200 تا میسوزوند صبحش از رو کتاب واسه خودش برنامه غذایی چید.
اما نتیجه اش عالی بود. ما خیال میکردیم خیلی چاق میشه در بارداریش. چون در بارداری قبلیش وحشتناک شده بود. اما در کمال ناباوری در کل بارداریش 9 کیلو اضافه کرد و الان که یه سال و اندی از تولد بچه اش میگذره با شیر دادن کلی هم لاغر شده و اومده رو فرم.
میتونی از دکتر تغذیه کمک بگیری . چون افزایش و کاهش چشمگیر وزن اصن واسه سلامتی خوب نیست.به بافت مغز استخون و تراکم استخون اسیب میرسونه.
با داستانت کلی هیجانی شدم. خوش به حال دخترت.چه همه دوسش داری. ایشاللا خدا یکی بهت میده کلی حالشو میبری.منم که الان پسر دارم توو کف دخترم. البته بگما اگرم دختر داشتم توو کف پسر بودم. آخه من هر دوتاشونو خیلی دوس دارم.

مامن آتریسا جون
مرسی از دل داریت قربونت برم.

مامی الی جون
دقیقن!!!.اتوکد غلط کنه خط به این دقیقی بکشه واللا. امید وارم بعد زایمان برن. چون خیلی رو مخن.
در مورد قیمت , خواهش میکنم عزیزم. کاری نکردم.
توو اه رمضون همه میدونن که روزه به زن باردار واجب نیست. برو یه گوشه ای تا دلت میخواد آب و خوراکی بخور. به خودت سخت نگذرونیا نی نی گناه داره.
واییییی چه عزا داری باحالی دارین!!! من دو سال پیش رفتم محله کودکیم عاشورا. اونجا خیلی با صفا برگزار میشه. اونقدر گریه کردم و دلم لرزید که تا ساعت ها یه حس سبکی خاصی داشتم.
واسه ما هم دعا کن. قربونت برم.

مینا جونممم
منم همینو میگم دیگه. هماهنگ کن بریم.

قو جونم
به سلامتی که اتاق نی نی آماده شد. مبارکهههههههههههههههههه.
کارای منم داره تموم میشه.قول میدم که تا آخر هفته عکس بذارم.
اااااا پس تو هم در دسته گوشت تلخا بیدی؟؟؟
میخوای داستان علمیشو برات تعریف کنم؟؟؟
پشه ها عاشق خون با ph خاصی هستن. نیش زدنشون هم سه مرحله داره . اول نیششون رو توو پوست میبرن اگه ph مطلوب بود روند نیش زنی اامه پیدا میکنه و در مرحله دو نیش توو رگ فرو میره و در پایان که خون خورد وقتی نیششو پس میکشه در مرحله آخر یه ماده ای توو پوست آزاد میکنه که باعث خارش میشه.
اا اگه این ph در مرحله اول باب دل آقای پشه نباشه نیششو پس میکشه و میره دنبال یکی دیگه. و ما خارشی احساس نمیکنیم. به این دسته میگن گوشت تلخاااااااااااااااااااااااا.

عاطفه جونم
چه کلاس باحالی رفتی. کلی ذوقشو کردم.
درباره عکس یه بار این سلف تایمر رو امتحان کردم. از چنن زاویه عجیب غریبی عکس انداخت که خودم موندم این منم یا خونه جن داره
Lilypie First Birthday tickers

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

سلااااااااااااااااام سلااااااااااااااام دوست جونای تپل مپلی
خوبین؟؟؟؟؟؟؟همه چی روبه راهه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالا که همینطوره
اووووووووووووه چقد پست جدید ولی همه رو خوندم خدارو شکر همه در سلامتی کامل هستین
جونم براتون بگه که این چند روزه حساااااااااااااااابی با مامانم خوش گذشت نمیذاشت دست به چیزی بزنم واسم غذاهای خوشمزه درست کرد قد این یک ماه که ندیده بودمش با هم حرف زدیم درد ودل کردیم و خب من دلم گرفت که امروز مامانم رفت آخه من تک دخترم من و مامانم خیلی بهم وابسته ایم ولی قول داده زودی دوباره بیاد
لباسای دخملمو بهش نشون دادم کلیییییییییییییی ذوق کرد و خوشش اومد آخه دخملم نوه اول مامانمه به خاطر همین خیلیییییییی خوشحال و ذوق زدس که نوه دار شده از حالا میگه منم دیگه دو تا دخمل دارم کلا ما خانواده کم جمعیتی هستیم من بچه اولم و یه داداش کوچیکتر از خودم دارم هنوزم خیلی مونده تا خواهر شوهر بشم داداشم هنوز 18 سالشه ولی اینم بگماااااااا مامانم ماشالا جوونه هااااااااا خیلیم مهربون و دلسوز و صبور
وااااااااااااااااای که چقد دوباره دلم براش تنگ شد
بعد ماه رمضون هم قرار شد مامانم شروع کنه به خرید من که خیلییییییییی ذوق زدم از حالا

دوستایی که خرید کردین مبارک باشه ایشالا به سلامتی استفاده کنین

عاطفه جون شیکمت چه باحاله منم دوس دارم تا 4 هفته دیگه اینجوری بشه ماشالا که قدتم بلنده چه شیکمت بهت میاد

از پست قند عسلک خیلی عصبی شدم
خیلی برات متاسفم که هنوز نتونستی هیچ احساسی نسبت به این موجود کوچولوی معصومی که تو دلته داشته باشی
مگه دل تو از سنگه آخه پس احساس مادرانت کجا رفته

قوووووووو جونم این صندلی غذا کاربردش خوبه ولی خب انگار یه جوریه من زیاد خوشم نمیاد من از اون رنگیا دوست دارم ناداحت نشی دوستم خب این نظر منه ایشالا مورد پسندتو پیدا کنی
حتما عکس اتاق دخملتو بذار که خیلی مشتاقم ببینم
آفرین مامان زرنگ مبارک باشه

راستی بچه ها چند روز پیش گفتم نی نیم تکون نمیخوره از همون روزی که مامانم اومد شبش داشتیم با هم حرف میزدیم دیدم یهویی شروع کرد به تکون خوردن اینقدددددددددددددددده خوشحال شدم مخصوصا مامانم قلبونش بشم که عاشقشم

شرمنده جواب بقیه رو ندادم پستا خیلی زیاد بود
برا همتون بخصوص نی نیاتون آرزوی سلامتی دارم
پیشاپیش هم فرا رسیدن ماه رمضون رو بهتون تبریک میگم ایشالا که هر چی از خدا میخواین تو این ماه پر برکت بهش برسین التماس دعا
فعلا بای بووووووووووس
مامان مانی جان
منم به همین خاطر از اسم مانی همیشه خوشم میومد، چون من زیاد دنبال اسم خاص نیستم برام مهمه که اسم شناخته شده باشه و معنی خوبی داشته باشه طوری که وقتی جوجوام ازم سوال کرد که معنای اسمش چیه ، بهش افتخار کنه
حالا ایشاله پسمل دومی رو می ذارم مانی
آخه اینطوری که بوش میاد خانواده بابای نی نی حسابی بوی میکرن

ساحل جون
ما از ماه دوم که هنوز نمی دونستیم نی نی چیه با اینکه تازه دلمون دختر می خواست قرار گذاشتیم اگه نی نی مون پسر بود اسمش رو بذاریم کسرا
الانم اسم نی نی م همینه ایشاله که سالم به دنیا بیاد و واقعا مثل اسمش کینگ باشه
شما چه اسمایی کاندید کردین؟
2728
الهه جون ممنون از راهنماییت،،فهمیدم عزیزم

مامی الی جون چه داستان جالبی،اشکم دراومد وااای خوش به سعادتتون،،اگه تلویزیون برنامه رو میزاره اونروزها یک یاداوری بمن حتمآ بکن،
حالانه بمن،،همه دوست دارن بدونن و همزمان ببینن برنامه رو،

ممنون عزیزم_


پگاه جون کاش از اول اینکارومیکردم واقعآ.. الان دیرنیست؟ ولی بازم سعی خودم و میکنم با یک دکتر تغذیه صحبت کنم،،ممنونم ازت.


نازنین جون اسم قشنگی انتخاب کردی ایشالابسلامتی بیاد بغلت عزیزم،
من ولا بین سه تااسم بدجوری موندم، باید منتظرشم دنیابیاد ببینم چه اسمی باخودش میاره!!!

آراد میگن اسم یکی از فرشته های خداس ولی فک نکنم توسایت نام یک روز خاص هست!
آرشا بمعنی مقدس +_ماهان بمعنی مانند ماه( البته ماهان هم اسم دختره هم پسر)
اون خواننده آکادمی گوگوش پارسال ماهان بود! :-)

پسراولم عرفان هست ،مهم نیست اسماشون حتمآ بهم بیاد..


بهرحال من هرسه تارو دوست دارم،آرشا روبیشتر..

تاببینم **
ساحل جون
الان که نوشتی بنظرم اومد که قبلا هم نوشته بودی این سه تا اسمو حافظه اس دیگه چه کار کنم
بنظر من هر سه تاش خیلی خیلی قشنگه و منم آرشا رو ترجیح می دم معنی ش قشنگ تره
وقتی آدم می خواد اسم بذاره باید به یه نی نی یه ساله فکر کنه ، به یه پسر بیست ساله فکر کنه و به یه مرد چهل ساله هم فکر کنه . ببین کدوم از این سه تا واسه هر سه تصویر قند ته دلت آب می کنه

در جستجوی رویا جان
من پس از تفحص های بی اندازه تصمیم گرفتم که کریر نخرم.
البته ما زیاد اینور اونور نمی ریم بخصوص تو اون چند ماه اول
ولی ساک نی نی خریدم که اون یکی دو ماه که عین ماهی می مونه تو اون بذارمش
سلام سلام صد تا سلام
مامان آترییسا جون مرسی راست گفتی الان که تموم شد خیلی خوشحالم

پگاه جون ما هم تازه کاغذ دیواری زده بودیم یعنی هنوز دو سال نشده اما دیگه عوضش کردیم آقا هه راه میرفت می گفت این کاغذ که چیزی نشده چرا می خواین عوض کنین

قو جونم سلام اتاق دخملت مبارک باشه عجب چیزی میشه پارکت سفید با رنگ ترکیبی دیوار منم هنوز پرده انتخاب نکردم می خوام تختش رو بذارم بعد کلا ببینم که چی بهش می آد راستی تو چرا کاغذ نکردی؟ باشه حتما دیگه عکس میذارم
اینم مشخصاتم
خورشید/ 3000/ 8 بهمن/ 32/ دکتر فندرسکی/ نینی اول/ پسر

قند عسلک خواهر شوهرم خیلی پسر می خواست وقتی فهمید دختره تا چند روزبه کسی نگفته بود خیلی داغون بود اما الان دخترش 20 ماهشه می گه عاشقشه دیگه هم تصمیم نداره بچه بیاره بذلر دنیا بیاد خودتو شوهرت عاشقش میشین

شیوانا جان وای عاشق این آهنگم همش می گم اینو من واسه نینیم خوندم ایشالا بیاد دنیا می خوام اینو براش بذارم و برقصم. دست سامی بیگی درد نکنه

عاطفه جون بابا ازجاهای باکلاس دیدن میی کردی چرا آوید و آپادانا نرفتی این توصیفات تو به جاده کرمانشاه می خورد من که خودم رفتم تهران همه چیزایی که تو بهار جنوبی بود همه رو نی نی سالن اول پاستور داشت و اون سیسمونیچیکو بالاتر از دلتا تازه دقیقا قیمتاش هم همونا بود.
سلام مامانا خوبید؟

مامی الی جونم برای منم خیلییییییییییییییییییی دعا کن انشاالله خدا حاجت دلت رو بده من اصلا یادت نره ما که سعادت نداریم روز تاسوا و عاشورا زنجان باشیم ولی در مورد عزا داریهاش خیلیییییییییی شنیدم .

پگاه جونم رورئک مبارک باشه یکی هم برای آقای شوهر میخریدی سوار میشد یک روز رو تعیین کن بریم خونه ی این میس ماری تلپ شیم.هااااااااا خیلی حال میده چه خودشم زده به اون راه ولی ما پرو تر از این حرفها بیدیم.

مهسا جونم جای مامانت خالی نباشه انشاالله زودی دوباره میبینیش غصه نخور.

قند عسلک تو این تاپیک خیلی ها آرزو داشتن بچه اشون دختر بشه اصلا ناشکری نکن.خیلی ها در حسرت همین روزهان که تو داری سپریشون میکنی.

نازنین جان ما هم یکی از اسمهای کاندیدمون کسری هستش اسم سهیل رو از کله ی همسری جانمان انداختیم و الان رو دو تا اسم یکی کسری و یکی هم آریا فکر میکنیم که همسری باز هم با اریا موافق نیست و میشه همون کسری.

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو هم تبریک میگم بچه ها برای هم خیلی دعا کنیم تو این ماه ساناریا جان اگر تونستی یه ختم قران دسته جمعی بذار ممنون میشم خیلی خوبه.
Lilypie Premature Baby tickers
سلاااام مامانای عزیز

اندر احوالات خودم بگم که دیروز بالاخره رفتم یافت آباد همه مدلای تخت و کمدا عروسکی بود که من چون ساده می خواستم خیلی دنبالش گشتم و بالخره از بالسا یه مدلش رو خوشم اومد که به احتمال 80 درصد اونو سفارش میدم و چون گفت زود تحویل میدن فعلا استرس ندارم که دیر شه ....
بعدشم شیشه شیر و پستونک اونت خریدم .تشک بازی و آویز بالای تخت که در اسرع وقت عکسش رو براتون می زارم .
قو جونم
تو مادرلند که رفتم از اون مدل کالسکه فقط قرمزش رو داشت و گفت دیگه رنگی نداریم معلوم هم نیست بیاد آدرس عباس آباد رو داد گفت برم اونجا گفت اونجا دیگه هرچی باشه هموناتست حالا احتمال 90 درصد 5 شنبه مبرم اونجا تا ببینم چی میشه
مینا جون
در مورد جمع شدن نی نی من این موضوع رو تو یه سایت خوندم فقط هم همونجا خوندم فکر نمیکنم زیاد جدی باشه عزیزم .اینکه بچه خودش رو جمع میکنه برای همه اتفاق می افته دختر و پپسر فکر نمیکنم داشته باشه
خورشید خانوم جان
اتاق نی نتی ات پیشاپیش مبارک باشه .
عاطفه جونم
ممنون آره والله من اصلا قصد مسافرت نداشتم و لی شوشو یهو بلند شد گفت بریم ما هم رفتیم از شانس هم هوا خوب بود شکمت هم خیلی بامزه ست عزیزم ...خریدات هم مبارکه ایشالله به سلامتی
آیسا جون
ببخشید بعد اونوقت تو اون بچه رو کجای شکمت گذاشتی عزیزم ... ماشالله چه مامان خوش هیکلی
ساحل جون
یعنی اگه دکترم با من این کار رو می کرد می کشتمش واقعا می زدمش ... انقدر گریه میکردم و جبغ میزدم تا از کارش از خجالت بمیره
پریا جان
عزیزم تو این دوران همه روحیاتشون حساس میشه حالا هر کس یه طوری میشه روحیه اش ولی همه این حس ها رو تجربه می کنن نگران نباش عزیزم
قند عسلک
واقعا که این چه حرفیه خدا یه حکمتی داره تو کاراش ... یه بنده خدایی رو میشناسم که بعد 3 تا دختر با زور از خدا پسر خواست ... الان بعد از 25 سال همون پسرا شدن بلای جونش و انقدر حرصشون رو خورده که سرطان گرفته همیشه بابا میگه نباید بازور از خدا چیزی خواست این بمده خدا هم بازور پسر خواست حالا اینطوری شده .... حالا خود دانی
سلام دوستای خوبم و همدمای روزهای خوش بارداری من،

یه پیشنهاد واسه اونایی که نسبت به آمپول فوبیا دارن مثل مینا جون و قو جون، من تا دانشگاه از آمپول می ترسیدم. اصلا نمی تونستم وقتی کسی رو آمپول می زنن نگاه کنم حالم بد می شد. خودم هم موقع آمپول زدن ترس و لرز می گرفتم. یه بار یه موقعیتی پیش اومد که مجبور شدم خودم بدون هیچگونه آموزش قبلی و با اون فوبیایی که نسبت به آمپول داشتم به مامانم آمپول بزنم!!!! فکرشو که می کنم دلم واسه خودم می سوزه. مامانم مجبور بود هر شب یه آمپول بزنه و بابام ماموریت بود. بعد از یه مدت باسنش آبسه کرد و عفونت و خلاصه یه چیز وحشتناکی شد. گفت مال اینه که این آمپول زنا انقدر بد آمپول می زنن. سریع خالیش می کنن. بیچاره از درد اشکش در اومده بود و باسنش ورم کرده بود و بنفش شده بود!!! اون شب هرچی می گفتم بیا بریم آمپولتو بزن نمی اومد و می گفت بدتر می شم. گفت خودت برام بزن. خلاصه از اون اصرار و از من انکار! بابام هم نبود و من خیلی ترسیده بودم و به چیزای بد فکر می کردم. شب خیلی بدی بود. بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودم تونستم به خودم مسلط شم و آمپول مامانم رو طی چند مرحله بزنم. مرحله اول آمپول رو فرو کردم و جیغ زدم و ولش کردم! همونطور مونده بود تو باسنش و تکون تکون می خورد. اشک تو چشام جمع شده بود. بعد از چند ثانیه خالیش کردم تو باسنش و باز ولش کردم. حالا مونده بود در آوردنش که بعد از کلی تمرکز تونستم درش بیارم. ولی از اون شب ترسم ریخت و از اون به بعد خودم آمپول می زنم واسه مامانم. بعد از اون یکی از فامیلها هم که دوره پرستاری گذرونده بود بهم یاد داد و دیگه هم از آمپول اصلا نمی ترسم. برای درمان فوبیا یه روشی هست به نام غرقه سازی که فکر کنم برای من اتفاق افتاد.

قوووو جونی، من بازم برگشتم سر نقطه اولم و وقتی دوباره رفتم پریمامان باز عاشق تخت های نوزادیش شدم که چوبه و سبک و خیلی راحت باز می شه و تو یه کارتن جا می شه. در این حد آدم سرگردان و بلاتکلیفی بیدم من. یه عکس گذاشته بودی از اتاق نی نی یکی از بچه های نی نی سایت که تم تدی داشت، اگه همچین تختی رنگ سفیدش رو پیدا کنم شاید بهش فکر کنم.
فعلا گزینه 1: تخت نوزادی پریمامان (قیمت حدود 800) با یه ویترین که باید سفارش بدم برام بسازن.
گزینه 2: تخت نوزاد نوجوان فلورا مادرلند با یه ویترین (که قبلا توضیح دادم تو فروشگاه آناهیتا پیداش کردم و از مادرلند ارزونتر می ده. کیفیتش هرچی چک کردم تفاوتی ندیدم.)
رنگ و پارکت اتاق نی نی خیلی خیلی مبارک باشه.
3 تا بادی دبنهامز بدون تخفیف 62 تومن!!!!! عالیییییییییییییییه!!!! اینجا یه بادی با تخفیف 60-70 تومنه!!! البته تو دبنهامز بادی ندیدم ولی تو پریمامان (که تو ایران مال یه شرکتن) بادی این قیمتی بود که گفتم و چون از بچه ها شنیده بودم مزون بهاره و تائیس بادی هاشون حدود 30 تومنه تصمیم گرفتم از اون جا بخرم. تشک بازی حلزونی پلی گرو اینجا 231 تومن. اونجا چند خریدی؟

نازنین جون امروز زنگ زدم گفت اومده از سفر ولی مطب خیلی شلوغه. به هر حال من امروز باید برم. عصر وقت سونوی الماسیان دارم. پیش پیش وقت گرفته بودم واسه هفته 25 که خود دکتر گفته بود اون موقع می فرسته سونو. باید برم برام بنویسه و ازش بپرسم دو بعدی برم یا سه بعدی.

میس ماری جون و بی همتا جون و عاطفه جون،
در مورد ساک بارداری و تشکیل قلب و این استرسایی که به آدم می دن این دکترا باید بگم من فردای روزی که جواب آزمایشم مثبت شد رفتم دکتر. دکتر خودم نبود و تو اینترنت سرچیدم رفتم پیش یه دکتر معروف دیگه. منو سونوی داخلی کرد با کلی خشونت با یه دستش افتاده بود رو دلم و فشار می داد و با اون دستش پراب رو فشار می داد که یه چیزی ببینه که ندید. بعد خیلی راحت گفت این بارداری از نظر ما اصلا طبیعی نیست. یا خارج رحمیه یا حتما سقط شده. بعدش یه ربع در مورد اینکه از هر 4 تا خانم که بارداری اولشونه یکی سقط می کنه و تو ماههای بالاتر هم امکان سقط زیاده و یه چیزی تو این مایه ها که حالا باید چند تا سقط کنی تا شاید یکیش بمونه و این حرفا. بدون اینکه من رو چک آپ قبلی کرده باشه یا آزمایشی دیده باشه. همسری بیرون نشسته بود خوشحال و شاد از اینکه جواب آزمایش مثبت شده. وقتی اومدم بیرون قیافه منو که دید کپ کرد و هی تند تند می پرسید چی شده منم می گفتم از این جا بریم بیرون بهت می گم. همین که رفتیم بیرون بغضم ترکید و حالا گریه نکن کی گریه کن. 2-3 روز خیلی خیلی سخت رو گذروندم تا دکترم اومد و کلی بهم دلداری داد و نینیم رو بهم نشون داد و گفت اون موقع زود بوده واسه سونو. هنوز یاد اون موقع می افتیم با شوشو به دکتره فحش می دیم. استرسایی که اون به من داد تا مدتها در من باقی موند و حرفهاش تو گوشم تکرار می شد و سه ماهه اول بارداری من رو زهر مار کرد از استرس. برعکس دکتر باوریان هی به من آرامش می داد و می گفت بچه هفت تا جون داره. مگه به این راحتی از بین می ره؟؟؟؟؟

میس ماری جون از این نمونه آدم های پر رو من زیاد دارم و همین آدما باعث شدن ما خونمون رو بفروشیم و بیایم بغل شرکت خونه بگیریم که مجبور نباشیم هر روز استرس رانندگی در کنار این آدم ها رو تجربه کنیم. من یه بار ماشینم نزدیک شرکت پارک بود وقتی برگشتم دیدم یه درش کاملا رفته تو و اصلا باز نمی شه. یه گلفروشی اونجا بود که صحنه تصادف رو دیده بود و گفت دوتا خانم باهم تصادف کردن و یکیشون خورد به ماشین شماو شمارشم به ما داد و ما استعلام کردیم و پیداش کردیم و 4 ماه دنبال شکایت و شکایت کشی بودیم. دختره پررو زده بود و در رفته بود و تو دادگاه می گفت من خونمون فلان جاست و کارم بهمان جا و اصلا تا حالا گذارم به اینجا نیفتاده. من هم که می دونستم تو اون روز تصادف داشته بیمه شم تو دستش دیده بودم و می دونستم چه بیمه ای داره زنگ زدم بیمه و با خواهش و التماس تلفن اون یکی راننده رو هم گرفتم و اون رو هم آوردم دادگاه که البته مقصر اون نبود. دختره هر بار می اومد شورای حل اختلاف به من می گفت من روزی 10 تومن درآمدمه اگه نتونی ثابت کنی مقصرم پول تمام این روزایی که منو از کار انداختی ازت می گیرم. آخرشم پول منو نداد و من ممنوع المعامله ش کردم و وقتی خواست ماشنشو بفروشه مجبور شد وثیقه بزاره دادگاه و ماشینش رو آزاد کنه. از شورای حل اختلاف هم به من زنگ زدن و وثیقه اونو به من دادن. 300 تومن هزینه تعویض و رنگ در ماشینم شد و 200 تومن هزینه شکایت و کارشناسی و ... و 350 تومن پول وثیقه که گرفتم. یادم می افته حرص می خورم.

ساحل جون و پرناز جون، از گوشی موبایل دوری کنین. کامپیوتر باز بهتره امواجش کمتره البته اصلا رو شکم یا سینتون نذارید!!!! نی نی داغ می شه!!!!

مهسا جون ایشالله خدا همیشه مادر و دختر و نوه رو در کنار هم سالم و سلامت و شاد نگه داره.
سلام مامان اتریسا جونم وایییییییییییی چقدر سخت من همیشه میگم چه جوری میخوام زایمان بکنم با اعتماد به نقس کاملم همه جا میشینم میگم میخوام طبیعی زایمان کنم.انشاالله خدا هر چه زودتر سلامتی کامل به مادر گلت بده که دیگه احتیاجی نباشه آمپول بزنه.
Lilypie Premature Baby tickers
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730