2733
2734
عنوان

مامانهای آبان 92+ نی نی های ناز و سالم و باهوش

| مشاهده متن کامل بحث + 1218387 بازدید | 15785 پست
مامان کیان جوون تسلیت میگم و خدا خودش روی قلب شکسته ات مرهم بزاره عزیزم، وصبری بی اندازه به نامان دل شکسته بده،
همسرمم خیلی ناراحت شد و برات دعا میکنیم که خداوند تحملش رو برات اسون کنه و زود بهت فرشته ای دیگه عطا کنه،
دوستان اگه حافظه ام اشتباه نکنه دختر مامان کیان نارسایی قلبی داشت. ازهمون ابتدا گفت که تو قلبش مشکل داره،
خدا همه ی نی نی هاروشفا بده،
شبا که میخوابم این جمله رو میگم ، الله حافظا و هو خیرالراحمین. و میدونم بی اذن اون حتی یه برگ از درخت هم نمیفته، پس در برابر اراده اش تسلیم باشیم و بر مصیبت های رسیده صبر کنیم که خدا بهترین رحم کننده بر بندگان هستش. تو سوره کهف داستان خضر اومده که پسری زو میکشه، حضرت موسی ازش میپرسه که چرااون بچه بیگناه رو میکشه ، حضرت خضر جواب میده پدرو مادر این پسر انسانهای صالحی هستتن و این پسر وقتی بزرگ بشه ادم بدی میشه و اون رو کشتم و از خدا خواستم فرزند بهتری بهشون بده. که باعث خیر برای پدرو مادرش بشه،حکمت های خدا از دید ما ناپیدا هستن، بهترین کار اینه که صبر کنیم،
ازم از خدا عطای صبر بی پایان برای مادرای داغدار این تاپیک میکنم، آمین
چند روز بود نتونستم بیام امروز اومدم و شوکه شدم، کاش این خبرو نمیشنیدم، فعلا بای.

Lilypie Maternity tickers
سلام به همه دوستای گلم.
از همه شما عزیزان....نیومده -دزیره-پری 6600-پرستو -پریا-جیل-نیلی -مینا -الهام- ضحی -پگاه - فنجون -ابریشم -مامان امین -قو -ساناریا -جانسو -مامی بهار -لیلیان -نفس باد صبا -اکرم - فری - ارغوان گل - فرشته - مصی - ثنا 600 -دلشاد- ساحل - ایسا 63 -ارسی مام عزیز تشکر میکنم.امیدوارم که سایه شما روی سر نینی ها و دخترا و پسرای گلتون در بغل شما باشن.
یکی از دوستان پرسیده بود که من یه پسر هم دارم نه من پسری ندارم مهتا اولین فرزندم بود که خدا نخواست از این به بعد با ما زندگی کنه.
دختر من یک ماه بعد از تولدش سرما خورد بردمش دکتر که گفت یه صدای اضافه از قلبش میاد و ضربانش زیاده.بردمش فوق تخصص قلب اطفال که بعد از نوار و اکو کردن گفت که یه سوراخ توی قلبش داره و برای یک ماه براش دارو نوشت و من یک ماه سر موقع داروهاشو بهش میدادم و حتی ثانیه ای هم جلو و عقب نمیشد تا اینکه یک ماه تموم شد و دوباره بردمش دکتر که بعد از نوار گرفتن گفت فرقی نکرده و دوز داروهاشو زیاد تر کرد و گفت برو و یک ماه دیگه بیا دکترا فقط به فکر پول هستن و به چیزی فکر نمیکنن گفتم دکتر دخترم این ماه زیاد وزنی نگرفته گفت طبیعیه که وزن نگیره اگر این بار خوب نشد باید عملش کنم .ترس به دلم افتاد و شدم مته و رفتم رو مخ همسری که بریم پیش یه دکتر دیگه که قبول کرد و رفتیم دکتر گفت سوراخ قلب بچه بزرگتر شده و نیاز به عمل اورژانسی داره و اگر عملش نکنین بچتون قلبش نارسا میشه و بعد چند روز اخرش میمیره و کلی حرف دیگه زد که من اصلا گوشام صداشو نمیشنید فقط حرکت لبهاشو میدیدم اینقدر ما را ترسوند که من همون جا افتادم.خلاصه شب بردیمش بیمارستان و پرستارها اولش به زور و بعدش مثل چی بگم ریختن بالای سر مهتا که میخوان انژیو وصل کنن و بع سرمشو وصل کردن و به من گفتن تا 8 ساعت نباید بهش شیر بدی الهی بمیرم بچم گرسنه و با لب خشک از پیشم رفت هنوز یادم نرفته که وقتی میخواستن انژیو وصل کنن چطور گریه میکرد و به من نگاه میکرد و با نگاش ازم کمک میخواست خدا ازشون نگذره که زجرش دادن. بعد از چند ساعت اومدن بردنش داخل یه اتاق دیگه که اجازه ندادن من و باباش پیشش باشیم مهتا همچنان گریه میکرد و من غبض روح میشدم هر وقت از پشت شیشه نگاش میکردم اروم میشد و بعد چند ثانیه برام لبخند میزد تا اینکه بردنش اتاق عمل و 4 ساعت توی اتاق عمل بود و یه پرستار که وقتی بیرون بود کلی التماسش کردم که زود نتیجه را بهم خبر بده اومد و گفت عملش تموم شد و حالش خوبه الان میارنش.رفت داخل و بعد از چند دقیقه حدود ده یا یه ربعی شد اومد گفتم چرا نمیارنش میخوام ببینمش که گفت دختر کوچولوت دیگه دوست نداره چشماشو باز کنه .قلب مهتای عزیزم وایستاده بود و دیگه نمیزد.همیشه قلبش مثل گنجشک های کوچولو تند میزد ولی الان دیگه اروم شده بود.وقتی دیدمش که مثل یه تیکه برف سفید بود و از سرما به خودش مچاله شده بود و دیگه مثل همیشه با دستای باز نخوابیده بود.
خیلی دلم براش تنگه
هنوز لباس هاشو نشستم و دیگه هم نمیشورم میخوام دخترم تا اخر عمرم هپلی و چرکو باشه . چرکو باشه ولی پیشم باشه.تا بوی تنش هست خودشم هست.
میشه برای رفع مشکلم و گرفتن حاجت قلبیم یک صلوات بفرستین.ممنونم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

مامان کیان چی میکشی خانمم نمیفهمم چی دارم مینویسم همینطور یه ریز دارم اشک میریزم باتمام وجود باهات همدردی میکنم....الهی بگردم...
پرنیای خوکشلم در روز چهارشنبه 92/8/8 ساعت شش عصر بدنیا اومد خیلی خیلی خدارو شکر میکنم
مامان کیان جونم همین الان پستت رو خوندم گریه امونم نمیده خدا خودش بهت صبر بده حتما حکمتی تو کار بوده دخترت هم اون قلب کوچیکش برای همیشه اروم شد تا از دست دارو ها و عمل این خدا نشناس ها نجات پیداکنه و
برای همیشه راحت بشه.
دختر گلت الان جای خوبیه تو هم ماشالا خیلی جوونی ایشالا بازهم نینی دار میشه
2728
مامان کیان ترخدا بگو که داستانه...ترخداااااااا

همینطوری وسط هال دارم زار میزنم...
خدایااااااااااااا مگه میشه؟؟؟؟


بعدا نوشت
من و همسرم از صبح به فکر شماییم. نمیدونم چی بگم که مرهم باشه روی زخمت.......
بچه ها کسی از فاطمه خبر داره؟ قبلا هم چندباری سراغشو گرفته بودم. شماره ای ازش ندارید؟
انسان ها در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان می دهند: اول آنکه بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند یا اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند!!
مامان کیان
عزیزم
عزیزم...عزیزم....من از دیروز دارم اشک میریزم... الان که دیگه دارم میمیرم... بمیرم برای فرشته کوچولوت ...بمیرم.بمیرم...ای خدا
فقط یه چیز میگم شاید دلت اروم شه... مادرم فرزندشو 23 سال بزرگ کرد و شما سه ماه... تو فقط لبخندشو دیدی... مادرم خندیدن .راه رفتن.گریه ها . درس خوندن. کارنامه ها . شب نخوابیدن ها رو 23 سال دید... میخوام بگم گاهی باید خیلی خدا رو شکر کرد حتی در سختی ها... مادرم همیشه میگه کاش بچه بود میمرد.کاش نوزاد بود یه بار تشنج کرد همون موقع میمرد...نه حالا که تو تمام شهرای این کشور ازش خاطره دارم...گرچه فرزند برای مادر چه یه روز چه 100 سال فرقی نداره اما مهم اینه که تو جوونی و فرصت داری این شکست رو جبران کنی.گرچه اگه 10 تا بچه دیگه داشته باشی هیچ کدوم مهتا نمیشن اما مرهمی هستن که اروم اروم این زخم رو به لطف خدا التیام میدن...
به خدا از ته قلبم سوختم و برات دعا میکنم خواهر گلم... عزیزم...کاش الان پیشت بودم...دیروز رفتم تو پیج نینی ها عکس مهتا رو پیدا کردم ...خیلی دلم سوخت ... راستش من هر هفته یه غسل نذر سلامتی همه بچه های تاپیک کردم هر هفته یه تعداد صلوات... الان به خودم میگم من خیلی گناهکارام که خدا حتی دعام در حق دیگران رو مستجاب نمی کنه... اما امیدوارم دعای این بنده رو سیاهش در حق تو رو بپذیره. به قلبت ارامش و صبر بده و دامنتو سبز کنه با فرزند سالم و صالح
یکی از محبوب ترین عبادت ها ازار نرساندن به دیگران است
وای مامان کیان
باورم نمیشه اینقدر سختی کشیدی
باور کن از بس گریه کردم چشام جایی رو نمیبینه
الهی قربون مهتای عزیزم برم که پاک ومعصوم رفت تو بهشت

خدا بهت صبر بده عزیزم و امیدوارم از این به بعد بهترینها توی تقدیرت باشه
Lilypie Pregnancy tickers
مامان کیان عزیزم
خانوم گل، باریکلا به خانومیت باریکلا به ارادت ، روزای خیلی سختی روداری پشت سرمیذاری ولی عزیزم به این فکر کن که اون فرشته بیگناه با اون مشکل قلبی باید اسیر دست دکترا و بیمارستانو هزارتا بلای دیگه میشد چون مشکل سوراخ قلبی یه مشکل رایج نیست که بتونن حلش کنن و تقریبا یکی دو سال اخیر تو نوزادا زیاد شده
عزیزم زبان که از گفتن حتی تسلیت هم قاصره ولی چه میشه کرد، شما یه امتحان خیلی بزرگ شدی در واقع دوباره متولد شدی پس در پی زندگی جدیدت باش و گذشته رو به آب بسپار و بزار همه خاطرات بد رو از زندگیت با خودش ببره
شما جوون و توانمندی دوباره سعی میکنی و به نتیجه میرسی، تصور کن یه خانمی تو بیمارستانی که من زایمان کردم بعد از 15 سال تو 40 سالگی زایمان کرد با 9 ماه استراحت مطلق ولی بچش چند دقیقه بیشتر نموند، خانوادش مونده بودن به هوش که اومد بهش چی بگن
همه خاطرات رو از خودت دور کن و به فکر زندگی دوباره باش
2740

الان باید واقعآ چی گفت؟؟

باید چیکار کرد وچجوری مرحمی بود برای زخم دل یک مادر؟؟

آیااز کسی کاری برمیااد؟؟

الان که مهتا رو دیدم یادم اومد که مامان کیان گفته بود جریان اینطوریه اما
دیگه تا مدتها خبری ازش نشد...

من هردفه تو پستام حال ایشون و کوثر رو پرسیدم ولی هیچکدوم خبری ندادن

مامان مهتا جون
همینطور دارم گریه میکنم. نفس نفس میزنم ... تو چی میکشی چقد سخته
خدایا حکمتت و شکر ولی... واقعآ چرایک فرشته کوچولو...؟

من میگم دلنیا داغون شد ... غمش سنگین بود
الهه غمش سنگین بود ..ولی سنگین تر از اینا
ضحی بود که بچش و بموقع دنیا آورد و بعداز چند دقیقه از دست داد..
ضحی غمش سنگین تر از دلنیا والهه بود ولی بااااز غم ضحی به اندازه غم مامان مهتا نیست

مهتا با مامانش زندگی کرد لحظه لحظه بزرگ شد.. خندید... سینه مامانش و مکید...
غمت سنگینه
من نمیدونم چی بگم،،، هیچ چیزی آرومت نمیکنه عزیزم،، درکش سخته..
خدا برای هیچ مادری نیاره... خدا خودش مراقب این فرشته ها باشه.

خیلی ناراحتم،، نمیتونم هیچ پستی رو بخونم و جواب بدم... دلم آتیش گرفته بخدااااا
من الان پسرم کنارمه ولی وقتی یاد اون یکهفته که تو بیمارستان بستری بودمیفتم اشکام میره
نگاش میکنم و دلم آتیش میگیره

دیگه نمیدونم تو چه دلی داری ولی صبور باش
صبر عظیم،،، واین صبر و فقط خدا باید بهت بده...

از خدا میخام که این تحمل و بهت بده..خودش کمکت کنه..
من دیگه واقعآ نمیدونم چی بگم و چه جمله ای بنویسم...
مامان مهتا جون
میبوسمت،.. از خدا برای تو وهمسرت آرامش میخام.. همین
فقط همین ازم برمیاد...
آخ
مامان کیان جون از دیروز که نوشته هاتو خوندم همش تو فکرت بودم خانومی همش منتظر بودم دوباره بیای و توضیح بدی واقعا دلم می خواست الان کنارت بودم مهتا کوچولوت الان جاش بهترین جاست داره با فرشته ها بازی می کنه عزیزم اشک اجازه نمی ده بیشتر بنویسم فقط می خوام بگم خیلی دوست دارم بدون اینکه دیده باشمت ما رو تو غم خودت شریک بدون
آرینای من 6.10 صبح روز عاشورا 23.آبان92به دنیا اومد خداجون ازت ممنونم
قو جونم من یه مدت میرم مرخصی استعلاجی. تمام بدنم شده درد. تمام روحم شده زخم. تمام خوابم شده کابوس.

مامان کیان عزیزم. از من بشنو... از من که تمام کودکیم رو شکنجه شدم از من که نوجوونیم به مصیبت مرگ مادر گذشت از من که جوونیم آرزوهای بر باد رفته ست. از من که شبارو میخوابیدم که بیدار نشم. نفس میکشیدم تا بمیرم. از من بشنو که سینه سوخته تقدیرم. چشمام چیزایی رو دیده که نباید گوشام چیزایی شنیده که نشاید... من تحمل کردم تحمل میکنم. من میدونم که زندگی هیچ راه فراری نداره. من میفهمم که غم تمومی نداره... از همون وقتی که از خواب بیدار شدم و با جسم و روح کبود خودمو به پنجره رسوندم فهمیدم... که نمیشه از دنیا فاصله گرفت. قایم شد. .. پشت پنجره خورشید طلوع کرده بود. مردم با نگاه های خسته شاد متعجب متفکر ... با خنده با گریه با دعوا با فحش... ماشینا مغازه ها ... فهمیدم نمیتونم در زمان متوقف بمونم. خندیدم. اول از سر بیچارگی بعد برای درمان بیچارگی. این شد که الان هنوز زندم و قرار زنده بمونم. قرار خیلی چیزای بد رو بازم تحمل کنم و از اتفاقای خوب استقبال کنم. هممون همین هستیم. یه کلکسیون از تمام خوشی ها وتلخی ها. مامان کیان عزیزم از من بشنو. زمان میشه مرهمت.از این روزا صبورانه گذر کن. فردا پنجره ست و خورشید . ...

بچه ها فعلا.
مامان کیان بمیرم برات منم اشکم نمیزاره بنویسم میدونم سخته بازم میگم حکمت خداراهیچکس نمیدونه انشالله که هرچه زودترروحیه ات رابدت بیاری وفرزندی صالح وسالم بهت بده .آمین یارب العالمین.
خداوندامراآن ده که آن به.
مامان کیان عزیزم
از وقتی پستتو خوندم یه بند دارم اشک میریزم دست ودلم به هیچ کاری نمیره ز خدا میخام کمکت کنه دلت اآروم شه و ازاین پس خوشیهای زندگی بهت رو کنه و همونطور که خدا فرشته کوچولوی معصومت رو ازت گرفت به حق این شب عزیز ازش میخام بزودی زود یه فرشته سالم بهتون ببخشه و زندگیتون به روال سابق برگرده
ربنا افرغ علینا صبرا
دیدن دوباره مهتا کوچولو اتیش به دلم انداخته، خدا یا به هیچ مادری داغ فرزند نده، خدایا به مامان کیان صبر بده، صبر بده تا این مصیبت رو تحمل کنه، صبر بده تا بازگشت فرشته کوچولوش رو به جمع فرشته ها قبول کنه، صبر بده صبری بی اندازه ، تو دلم خیلی حرفا برات دارم مامان کیان اما نمیتونم بگم، دارم خفه میشم،

Lilypie Maternity tickers
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   _khab_  |  8 ساعت پیش
توسط   بهاران7979  |  20 ساعت پیش