2752
2734
عنوان

خیلی دلم گرفته امشب

167 بازدید | 17 پست

یه خواهر دارم که چند ماه با عشق چند سالش نامزد کرده، ولی خیلی دختر شیطونیه، همون اوایل نامزدیش دانشگاه قبول شد و پسره کاراشو انجام میداد و خوشحال بود ولی من خیلی نگران بودم، چون همش مسگفت توی دانشگاه حلقمو نمیندازم و نمیگم نامزد دارم، من قشنگ حس شیطنت این کارشو میدیدم، این اواخر همش گریه میکرد که نامزدم اصلا بهم رسیدگی نمیکنه منو دوست نداره، مامان باباش تحویلم نمیگیرن، تا اینکه این چند روز گفت دیگه نمیخوامش

😢😢😢 چقدر نامرد😭

خدا جونم من پول نمیخوام، آرامش میخوام، میدونم باعث و بانی ب هم خوردن آرامشم خودمم، میدونم تو خیلی خواستی جلومو بگیری و من هی اصرار کردم، ولی تو بزرگی، خدایی، ببخش و کمکم کن. یه صلوات برای آرامش داشتنم میفرستید؟
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

اینقدر هم محکم پای این نه گفتنش وایستاده که مطمئنم حرفش قطعیه، پسره زنگ میزنه گریه میکنه، بی تابی میکنه، اینم نه محلش میده نه چیزی. مامان برای اینکه حال این دختره خوب بشه گفت بریم شمال حال و هوا عوض کنیم. من نشسته بودم کنار گوشیش که زنگ خورد دیدم نوشته محمد که شوکه شدم، بعد رفت و کلی حرف زد با اون اقا، بعد حواسمو جمع کردم دیدم یه جای کار میلنگه

اینقدر هم محکم پای این نه گفتنش وایستاده که مطمئنم حرفش قطعیه، پسره زنگ میزنه گریه میکنه، بی تابی می ...

خواهرت فکر و حواسش پیش کس دیگه ای 

سر اون بهانه الکی میاره که نامزدشو بپیچونه

مامان زنگ زد با نامزدش حرف زد، گفت چرا نمیای؟ چرا به دخترم اهمیت نمیدی؟ حالا انتظار داری ما تحویلت هم بگیریم. پسره گفت مامان اخه دخترتون بهم گفته بود نیا یه مدت که من اروم بشم، خیلی دلم گرفته و روزگار سختی توی خونه دارم، میگه میومدم دم درتون اون میگفت نیا تو. خیلی ناراحتم، خواهرم دو سه ماه که سناریو سازی میکنه و همه جیز رو علیه نامزد بینواش درست میکنه، اون پسر بینوا هم همه کاری میکنه تا خواهرم خوشحال بشه. اینقدر حال من و مامان خرابه. از صبح نشستیم داریم همه حرفهاشو کنار هم میچینیم میبینیم ای بابا اون حرف دروغ بود، این یکی هم بود و ،...

اون پسر بینوا اول کار همه فامیلش رو اورد بله برون، خیلی اصرار داشت زود همه چیز پیش بره، ولی خواهرم خیلی کند پیش میرفت، الان میگه دخترخاله های پسره بهم گفتن محتاط باش، ولی فکر کنم الان این حرف و میزنه و داره دروغ میگه. نانزدش به مامان زنگ زده میگه دخترتون غیرطبیعی رفتار میکنه، میگه مامان جادو و جنبلش کردن، گشتیم یه جا پیدا کردیم و بردیمش، خانمه میگفت به من الهام میشه، دعانویس و فالگیر نیستم. تا خواهرنو دید و ماجرا رو شنید گفت دخترم زیر سرت کسی و داری! خواهرم گفت نه. اونم گفت به من دروغ نگو من میفهمم. ولی باز زیر بار نمیره، همه جا میبینم اسم اون یارو رو نوشته، اینقدر حالم خرابه. اینقدر گریه کردم. مامان و بابام دارن دق میکنن که یه ادم و با کل خاندانشون به سخره گرفته. به خدا واقعا عاجز شدیم

مطمئنم با هیچکس دیگه مثل این نامزدش خوشبخت نمیشه، چون خواهرم بداخلاقه و این پسره تنها کسی که با این خلقیاتش میتون بسازه، چطور میشه یه همچین ادمی و به راه اورد؟ میترسم خیلی دیر بشه و کار از کار بگذره، دوست ندارم ما کسایی باشیم که یه بنده خدا رو اینجوری اذیت میکنه

همه چیزو بهش بگید ازش بپرسید محمد کیه اگه میتونید شماره طرفو بردارید ببینید چرا مزاحم خواهرتون میشه با خواهرتون جدی صحبت کنید 

خیلی داغونم خداااااااااااااااااااااااااااااا 😢 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز