سلام بر دوستان گل
من برم اول دعاهامو بخونم بعدم بیام پست های شما رو بخونم. انشالله که یک عالمه خبرای خوش داشتین امروز.
یاسی گلم
من در مورد سوالی که پرسیدی چیزی نمی دونم. از خدا می خوام فردا تو بیوپسی همسرت اسپرم پیدا بشه و بتونین با آی وی اف نی نی های سالم داشته باشین
نی نی ناز جون
خدا رو شکر که ده تا تخمک داشتی. انشالله همشون باکیفیت باشند و تا شنبه ده تا نی نی برات تشکیل بشه. شنبه انتقال میدی؟
غریبه جون
چه خبر از پانکچر دونرت؟ انشالله همه چیز خوب گذشته باشه
آزی کانادا جون
من به جای استرادیول، استروژن کونژگه می خوردم و خیلی حالت تهوع داشتم
ممنون که به تقویم سر زدی و اطلاعات خودت رو وارد کردی
مهشید جون
تا یکشنبه دیگه وقعا چیزی نمونده. آفرین به تو که این مدت رو صبور بودی و بی بی چک هم نذاشتی.
انشالله هفته آینده رو اول با خبر خوش تو شروع می کنیم بعد هم پریسا و متولد دی و هالان و رایکا و نی نی ناز و غریبه و ...
تازه بعدش نوبت اونهایی هست که تازه تو سیکل رفتند ... آخ جون چقدر اردیبهشت مامان داریم
نازدونه جون
منم نوین مشهد میرم و میدونم که دکتر رویا نصیری اونجا هم میاد و گاها در غیاب دکتر منصوری انتقال ها رو ایشون انجام میده. کاری از دست من برمیاد برات انجام بدم؟
در مورد اینکه گفتی می ترسی داروها رو استفاده کنه یا نه باید بگم که روی قراردادی که باهاش میبندی بیشتر دقت کن عزیزم و سعی کن اکثر پول رو بعد از به دنیا اومدن بچه بدی. اینجوری اگه کوتاهی کرد و خدای نکرده زبونم لال بچه از بین رفت دیگه اون به هدفش که همون پول گرفتن هست نمیرسه و به همین دلیل مجبوره که حسابی حواسش رو جمع کنه و مواظب نی نی باشه
آبتین جون
انشالله خرداد که بیاد تاریخ انتقال و آزمایش مثبت رو تو تقویم می نویسی بعد هم انشالله تاریخ زایمان رو... بوووس
آوا جون
خدا رو شکر که بهتری. انشالله جواب آزمایش ها هم عالی میشه
ترانه جون
تو کی سیکل انتقال رو شروع می کنی عزیزم؟
راستی جنین فریز داشتی درسته؟؟
الی بلا جون
من پیشنهاد می کنم اگه فرصت شو داری کلاس یوگا برو. هم از نظر جسمانی و هم روحی خیلی کمک می کنه و استرس هات رو کم می کنه
محیا جون
من هر وقت احساس می کنم از کسی خوشم نمیاد یا دلم باهاش صاف نیست زود براش طلب خیر و عافیت می کنم و اینقدر با خودم تکرار می کنم تا حس بدم نسبت بهش از بین بره.
اینجوری هم احساسم نسبت به اون خیلی بهتر میشه و هم دیگه می فرستمش به گوشه موشه های ذهنم و از فکر بهش رها میشم.
هالان جون
خوشحالم که اومدی از خودت و جوجوهات خبر دادی. انشالله که الان بهت چسبیدن و دارن بزرگ میشن.
ولی عزیزم چه انتظارهایی از حالا ازشون داری ها!!! آخه این کوچولو موچولو ها هنوز اندازه کنجد هم نیستند اونوقت انتظار داری باهات بای بای کنند!! چه روزی آزمایش میدی؟
ثمره زندگی جون
یادت باشه موقع زایمانت برای منم دعا کنی ها. یاد دوستم افتادم که زایمانش با بی حسی بود و می گفت من تا اومدم حس بگیرم تا برای کسی دعا کنم دکتر اونقدر سریع عمل کرد و پسرمو بهم نشون داد که یادم رفت و هیچ کسی رو دعا نکردم!!
خلاصه بعدا از این حرفها به من نزنی که اصلا قبول نیست. این زنبیل قرمزه جلوی صف مال منه