مرد خوبیه دست و دلبازه و خوش اخلاقه و اهل سیگارو.... نیست. خیلی هم دوستش دارم اماااااا
خستم کرده بخاطر بعضی از رفتاراش. یکم زود جوشه.بدش میاد بخاطر کاراش توضیح بده به کسی.فرقی نمیکنه من باشم یا خانوادش.
البته بهم توضیح میده چون مجبوره😂
پسرمون 5 روزه گلاب به روتون اسهال داشت نبردش دکتر تا دیشب بهش غر زدم گفتم بچه همه اب بدنش رفت گناه داره هیچی نمیخوره. گفتم خودت به دکتر رفتن کری چرا بچه رو نمیبری دکتر. بعد بردیمش دکتر.حالا بدش اومده گفتم که تو به بچه اهمیت نمیدی ناراحت شده.
تا یه چیزی میشه میگه کاش من بمیرم از دست این روزگار و همه راحت بشم. تمام تنم بخاطر این حرفش میلرزه.
جرات ندارم بهش صدامو ببرم بالا. فوری اینو میگه.
بهم میگه من بمیرم خیلی از حرفا تودلم میمونه و باهام خاک میشه.
با این حرفش داغونم کرد. نمیتونم جلو اشکامو بگیرم.
بخدا زن بدی نیستم تو سختی ها و بی پولی هاش همیشه کنارش بود.مشکلات زیادی خانوادش برامون درست کردن اما کنارش بودم.
دیگه احساس ارامش ندارم. احساس میکنم منو فقط برای بچه داری و خونه داری و رابطه میخواد.
چکار کنم ؟ میگه حرفای دلمو بزنم باید تا یه هفته توضیح پس بدم. منم گفتم برو بگرد یکی رو پیدا کن تا محرم رازت بشه😢😢
ببخشید طولانی شد. خواستم یه جا بنویسم.