واييي خاستگارم به من گفته بود مهريه بشه ٢٠٠ تا ولي وقتي شب اومدن من تو آشپزخونه به بابام گفتم بگو هزارتا كه به هشتصدتا راضي شن بابامم تا از آشپزخونه اومد بيرون و اونا گفتن دويست تا گفت الان به من دخترم گفته بگو هزارتا يعني آبروم رفت آخه با پسره دوست بودم ميخواستم بندازم گردن بابام مهريه سنگين رو كه يعني من نگفتم ولي تَر شد توش