یه بار خشتک شلوارم پاره شد گزاشتم کنار تا بدوزم عموم اومد سرزده خونمون(منو شوهرم دختر عمو پسرعموییم این عموم هم عموی جفتمون بود)خلاصه بااصرار نگهش داشتیم برای ناهار هر کاری کردیم سره میز نیومد و سفره انداختم نشستم روبروی شوهرمو عموم که یهوووووو دیدم شوهر لبوووووووو شد دیگه تهشو حدس بزنید خودتون
البته عموم چیزی نفهمید ولی تا یک ماه فقط داشتم از دل شوهر جان در میاوردم😔