شیرین ترینش زمانی بود ک بعد از محرمیت دستم رو گرفت و گفت :نمیدونم خدا ترو بابت کدوم یک از خوبی هام بهم هدیه داده ،تلخ ترینش زمانی ک بیکار شده بود و حتی پول نداشتیم وسایل صبحانه بخریم و مجبور بودیم بربری با چای شیرین بخوریم
شیرین یادم نیس ولی تلخ ترینش وقتی بودکه سرباباش دعواکردیم
ازون ب بعددیگه ازچشمم افتاد
هرچیم محبت کنه و بگه دوستت دارم برام مهم نیس😒😒
کینه ایم میدونم
برعکس من باخونواده نامزدم خیلی خوبم. خواهر شوهرم ومادرشوهرم که میشه خالم خیلی دوس دارن تیپ بزنم ب خودم برسم
خواهرشوهرمم مثل خواهرمه هرجا بخوام باهام میاد الان گفتم بریم بازار فورا گفت بریم
.
شیرین ترینش یادم نمیاد
چون شیرین زیاده
دوتا تلخ یادمه
یکیش دعوا سر مامانش و بعدش گفت ترکم کن
یکیشم سر یه موضوع خیلی بی خود
تلخ ترینش این بود که عکس های بی حجاب جاریمو که خیلی با شوهرم جیک و پیک داشت روی کامپیوترش پیدا کردم
شیرین ترین همون زیارت. تلخ ترین زمان عقد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
