امشب بالاخره رسید اون شبی که در انتظارش بودم..
حنابندون و دو شب بعدشم جشن عروسی...
من همچنان در محل کارم..اما ناراحتی نداره..
خدا ودش حواسش به همه چی هست..
لباسم امروز ظهر میرسه دستم.. در آخر هم رنگ آبی گرفتیم.. چه اشکال داره اولین بار عروسی تو حنابندون با شوهرش ست آبی کاربنی بزنه ؟
اوهوم..همیشه دوست داشتم خاص باشم :))
این لحظه رو برای همه مجردا آرزو میکنم..