سلام دوستای خوبم. خواهشا کمکم کنید.بچه م از اون اول که دنیا اومد تنها نمی موند و گریه میکرد. حالا علاوه بر این خیلی هم شیطون شده و حتی یه لحظه هم نمیشه تنهاش گذاشت. به خاطر شغل شوهرم از خونواده هامون دوریم. شوهرم هم بسیار بسیار سر شلوغه و اصلا خونه نیست که به من کمک کنه. وقتی هم باشه خسته هست و میخواد بخوابه یا کار داره. خلاصه اینکه من تنها باید به بچه و خونه و غذا و شوهر و خودم و ... برسم. به بچه که حتی اگر نخوام هم نمیتونم نرسم چون اینقدر بهونه میگیره که نمیشه. آخه بچه م هم تنهاست و دلتنگ.. خونه و غذا هم تا جایی که بتونم میرسم اما اونی که من و شوهرم میخوایم نیست. شوهرم هم مراعاتم نمی کنه آخه. از طرفی هم میدونم کار زیاد خسته ش کرده و بهش حق میدم. اما سمت خودمو که میبینم که منم چقدر خسته و دست تنهام ناراحت و عصبی می شم از دستش از نظر رسیدگی به شوهرم هم تمام سعیمو میکنم اما راضی نیست. وقتی میاد خونه بچه م دو تا میشه. خصوصا چون بچه مون کلا خیلی کم میخوابه و شبها هم خیلی دیر، رابطه ج ن س ی کمی داریم که هر دومون هم ناراضی هستیم علی الخصوص شوهرم. البته خودش شبها تا پاسی از بامداد بیداره و به کاراش میرسه چون سرش شلوغه. به قول دکتر بچه مون، بچه هم عادت کرده به شب بیداری. شوهرم معتقده اینقدر مشغله کاری برای اوج گرفتن لازمه اما من خسته ام. منم به همین دلیل هر از گاهی که دیگه کاسه صبرم سرریز میشه حسابی بهش غر میزنم. اونم استدلال های خودشو داره مثل من. هر دومون درست میگبم اما در عین حال هم نه. واقعا موندم چی کار کنم. کسی نیست که مشکلش شبیه من باشه؟