تو دوران دانشجویی جناغ شکستیم با ده تا از بچه ها
شرطو تایین کردیم از توالت شوری و واکس زدن کفش استادا شما بگیر تا تهدید بمب گذاری و نامه عاشقانه به مدیر دانشگاه با اسم و امضا منم گفتم بریم سر چارراه نزدیک دانشگاه گل بفروشه هر کی باخت
یه ترم دقیق رو شرط بودیم
وای هیچکس هیچی از اونیکی نمیگرفت
همه دانشگاه میدونستن دیگه
فکر کن وسط کلاس یه هو یکی میگه یادم😂😂😂
گذشت تا رسید به امتحان ترم حسابداری صنعتی داشتیم من دیر بیدارشده بودم تو ماشین به مقنعم نگاه کردم دیدم برعکسه اونو درست کردم انقدر حول بودم
رسیدم دانشگاه تند تند دوییدم سمت سالن امتحان حراستم میگفت بدو بیا الان درو میبندم اونموقع که مثل الان نبود ۸ امتحان شروع بشه یارو تازه ۸ونیم بره
آقا من نشستم سر صندلی یهو محکم زدم تو پیشونیم خودکارمو از کیفم برنداشته بودم
گفتم بچه ها کی خودکار داره
یکی خودکار دارد
تا گرفتم
یهو داد زد
داداااااا
یااادم تووو را فراموووووشششش
من اینشکلی بودم😨😨😨😨
دوستم این شکلی😎😎😎
کل سالن امتحان ۶۰ نفر بود اینشکلی🤣🤣🤣🤣🤣با جیغ و دست
هیچی دیگه با اجازتون همون بعد از ظهر به اتفاق دوستان و خواهرای دوستان نزدیک ۱۷ نفر آدم رفتیم سر چارراه گل فروختم
وای با چه وضعیتی وسط چارراه آقا گل بدم
خانوم گل بدم بودم
اونا هم با گل فروشا بهم میخندیدن
جالبش اینکه الان خونم دم همون چارراست که البته الان دیگه چهار راه نیست
همیشه به خیابون نگاه میکنم یاد اونروز میوفتم😊😊😊😊😊
اوووووووه جقدر تایپ کردم