تو یه ساختمانیم همه جا مثل سایه دنبالمه الان هفت ساله دارم تحملش میکنم اما تمومی نداره شوهرش مرده چهارتا بچه داره همه جدان فقط شوهر من پیششه براش مثل یه شوهره هر جا میریم از مسافرت تا مهمونی تا پارک تا خرید تا کوفت تا زهرمار همه جا باید باهامون باشه پسرشم میگه چه اشکالی داره پیر نیستا پنجاه و خورده ایشه همه جا هم زیر پاشه از فامیل و دوست ورفیق ولی باید دنبال مام راه بیفته بیاد برام دقیقا مثل یه هوو میمونه اگه شوهرم برام خرید کنه حسودیش میشه همش دنباله اینه قیمت چیزایی که خریدمو بپرسه دخترم دو سال و نیمشه حسابی به خودش وابسته اش کرده طوری که اگه او نم باشه ترجیح میده بره تو دل اون بخوابه تا من هر چی به شوهرم میگم من استقلال ندارم آرامش ندارم نمیفهمه
چی بگم بعض ی مادر شوهرا اگه بهشون رو بدی میخوان زن پسرشون شن ..
خدایا ما که تمام تلاشمون کردیم برای جلب رضایت دوستان و خانواده و همکارو خانواده شوهر اما گویا دستمان هیچ نمک نداشت بدهکارم شدیم...الهی و ربی همه چیز را به تو واگزار میکنم که تو عدالتمند ترین قاضی هستی ...اگر من اشتباه میکنم منو هدایت کن اگر دیگران اشتباه میکنن اونارو هدایت کن
در مورد بچتم بگم که کمتر بزار بره پیشش تا به خودت عادتش بدی مثلا روزایی که میاد بهشا ببره بگو وقت خوابشه یا بگو میخوایم بریم پارک یا خونه مادرم .تولد دعوتیم از این چیزا
دختر شاه پريون هم که باشي 👸تو بالاترين مقاطع علمي هم باشي دنيا هم رو سرت قسم بخوره...بازم مادر شوهرت معتقده که پسرش حیف شده 😂😂😂
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
بعد شوهرم با کمال پررویی میگه مامانم بوده محرم بوده چه اشکالی داره نمیفهمه که باید بازنش این کارا رو بکنه این که هی تو دریا بچسبن به هم که مامانشونو آب نبره یه وقت خدای نکرده
ببین مردها خودشون نمیفهمن که باید چ رفتاری با زنش داشته باشه. رفتارش با مادرش هم ب وسیله خود مادرش ه ...
به خدا اونقدر باهاش حرف میزنم ولی تو گوشش نمیره هر بار میگم از اینجا بریم یه بهونه میاره دیگه خستم کرده دلم میخواد همه چی رو بذارم و برم بچمم که شکر خدا بهم وابستگی نداره
ی کمی میرفتی تو اب مثلا تا زانو بعد شوهرت رو با جیغ و هیجان صداش میزدی بیا اینجا و بهم آب میپاشیدین . بعدم با صدای بلند کلییییی میخندیدی . خلاصه ی جوری از تو بغل مادرش بیرون می اوردیش . یا بچت رو بغل میکردی میدادی ب شوهرت بگو میخواد آب تنی کنه
شرایطت مثل خاله ی منه. با این تفاوت ک تو یه امتیاز مثبت داری و اونم اینکه بچت ب مادرشوهرت وابستست. چندتا دوست پیدا کن بچتو بزار پیش مادرشوهرت با دوستات برو بیرون .دقیقا مثل شدهرت خودخواه باش. شوهرخاله ی من ک دید بدون بچه خیلی داره ب خالم خوش میگذره خونشو عوض کرد ک کسی نباشه بچه رو نگهداره و دقیقا چیزی شد ک خالم میخاست
برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……
شرایطت مثل خاله ی منه. با این تفاوت ک تو یه امتیاز مثبت داری و اونم اینکه بچت ب مادرشوهرت وابستست. چ ...
حتی اگه دوستی هم تداری برو بیرون و وانمود کن داری با دوستات میری
برف هفت سالگی ام را به خاطر صدای مادرم دوست داشتم که می گفت پاشو ببین عجب برفی اومده برف ده سالگی را به خاطر تعطیل شدن مدرسه و خوابیدن کنار مادرم حتی یک ساعت بیشتر. برف چهارده سالگی را به خاطر تشویش امتحانات .برف هجده سالگی را به خاطر استرس کنکور و آینده !! برف بیست سالگی را به خاطر عاشقی . هیجان عشقی که در ذهنم تا ابد ادامه داشت اما از برف بیست و پنج سالگی به بعد برف ها فقط سرد بود و سرد بود و سرد…… و خاطراتی که هرگز تکرار نخواهد شد……