تو یه ساختمانیم همه جا مثل سایه دنبالمه الان هفت ساله دارم تحملش میکنم اما تمومی نداره شوهرش مرده چهارتا بچه داره همه جدان فقط شوهر من پیششه براش مثل یه شوهره هر جا میریم از مسافرت تا مهمونی تا پارک تا خرید تا کوفت تا زهرمار همه جا باید باهامون باشه پسرشم میگه چه اشکالی داره پیر نیستا پنجاه و خورده ایشه همه جا هم زیر پاشه از فامیل و دوست ورفیق ولی باید دنبال مام راه بیفته بیاد برام دقیقا مثل یه هوو میمونه اگه شوهرم برام خرید کنه حسودیش میشه همش دنباله اینه قیمت چیزایی که خریدمو بپرسه دخترم دو سال و نیمشه حسابی به خودش وابسته اش کرده طوری که اگه او نم باشه ترجیح میده بره تو دل اون بخوابه تا من هر چی به شوهرم میگم من استقلال ندارم آرامش ندارم نمیفهمه
خدابهت صبربده چقدرسخت
چقدر سخت
چرا شوهرش نمیدین؟؟؟
ووی چه بده اینطوری..
7 ساله اینطوره بسختی میتونی ترکش بدی
شوهرم به زور این دو روز تعطیلی ورداشت بردم شمال با مامانجونش خونه اقوام مادرش هر چی گفتم نمیام اصراراصرار پنج ساعت با بچه تو ترافیک تو جاده تو این گرما تو ماشین بودیم اونجام که هوا شرجی و گرم نه میشد بری جنگل تازه پریود شدم دریام نتونستم برم با حال خراب پریودی باید راه میافتادم همه جا میرفتم بعد مادرو پسر دوتایی رفتن تو دریا حسابی با هم شنا کردن و آب بازی منم باید بچه داری میکردم تا خوش بگذرونن با هم تازه خانوم به دختر خواهرشم که مجرده اصرار میکرده تو هم بیا گل هم آببازی کنیم یعنی با شوهر من محرم و نامحرمم هیچی خلاصه دارم از دست کاراشون آتیش میگیرم
خيلى سخته
اما خوب مادرش رو كه نمى تونه ول كنه
اون بچه هاى ديگه هم بايد مسئوليت بپذيرند
شوهرم قول داد بهم خوش بگذره ولی فقط به خودش خوش گذشت تازه فهمیدم چقدر خودخواهه
مادرش زن بی دست و پایی نیست که بخواد آویزون ما بشه همه جا فامیل و دوست ورفیق داره با ما برنگشت موند شمال پیش دختر خالشو بعدم بره پیش دوستای دیگش تو شهرای دیگه شمال به خوش گذرونی اما شوهرم درک نداره که اون خودش خوش دنیا رو میگذرونه لااقل اگه میریم بعد چند وقت مسافرت بذارم زنم آرامش داشته باشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
