چقد هم دردیم
البته مادرشوهر من هنوز با سیاست تره.یعنی چیزی بخرمم هیچی نمیگه و نمیپرسه که اتهامی برا خودش نتراشه...اما خب مشکلات دیگه هس
سادگی و رو بودن من و سیاستمداری اونا
از اول نبايد اجازه ميدادي حرف بزنن چون پرو ميشن بيشتر دخالت ميكنن
من خيلي خوب جواب مياد تو ذهنم همون لحظه جواب ميدم ولي با كمال احترام اصلا بي احتوامي نميكنم
مادرشوهر منم توقع داره هر کی میاد خونش من تلک و هلک بچه ها و زندگی رو ول کنم برم ور دل اونا..که تا منو میبینن غیبتاشونو ول میکنن و ساکت میشن
ميدونن من بدم مياد از خودم نميپرسن تا ميبينه خونه نيستم زنگ ميزنه شوهرم فندق كجاس يعني تا جزعيات ميپرسن يبار پرسيده بود فندق تولد داداشش چي كادو داد
اخه كجاي دلم بزارمش اين رفتاراشو
حس میکنم دارن بهت حسادت میکنن
فقط بی محلی،رو نده منم اوایل اینجور بودم ولی دیدم ن میخوان ک چ عرض کنم داشتن سوارم میشدن دیگه توهیچی ازش نه نظرمیپرسم نه رو میدم...
فقط سعی میکنم هروقت حرفی زدجوابشو بدم ک ناراحت نشم...
روخودت کارکن ک بتونی جوابشونو بدی..
عزیزم سعی کن حساس نشی کم کم سرد برخورد کن و ازشون فاصله بگیر هر چقد فاصله بگیری و دیر به دیر ببینیشون آرامشت بیشتره
- دوری و دوستی
- احترام متقابل
- بی خیالی
- کمتر حرف زدن
- لبخند هنگام دل دادن اونها
- ...
منم دقیقا شرایط،تو رو دارم ..سعی میکنم کنار بیام فقط🙂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
