من بدم نمیومد،اصلا هم حرف درنمیوردم،نمونه یک عروس خوب بودم،با اینکه میدیدم برام یه تومن هم خرج نمیکنن باز خوب بودم براشون،خانپادمم میگفتن اشکال نداره درس میشه،
ولی دیدم نههههههه انگاری تمومه اون مدتی که من عین مادر نگا میکردم اون زیراب منو میزده پیش پسرش
الانم فقط برا این میسوزم که چرا زیراب میزد،حرفی میخاس پیش من میزد جوابشو میدادم
حسودی باعث همه ایناس